سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیایید ریاضی را دوست داشته باشیم

ارسال‌کننده : رائد در : 87/12/11 11:57 عصر

دوم و سوم دبیرستانم در یک مدرسه‌ی شبانه‌روزی گذشت. معلم هندسه‌مان آدم خوبی بود. این‌که می‌گویم خوب،‌ یعنی این‌که در کار معلمی‌اش آدم پی‌گیر و تلاش‌گری بود و اهل این نبود که فقط بیاید درسش را بدهد و فلنگ را ببندد و یاعلی، همین‌جور که دارم می‌نویسم، هر چه تلاش می‌کنم اسمش را به یاد بیاورم، فایده‌ای ندارد. خب یادم آمد؛ خلیل عامری بود اسمش.

با راه‌نمایی‌های آقای عامری، یک مقاله نوشتم با عنوان «بیایید ریاضی را دوست داشته باشیم.»

دو تا از واکنش‌های نوشتن این مقاله را این‌جا می‌نویسم.

1- صبح روز دوشنبه بود. بینش داشتیم با محمدعلی حیاتی، که معلم بینش بود و خیلی دوستش داشتم و این هم آدم خوبی بود با همان تفسیر بالا. مدیرمسئول تنها روزنامه‌ی محلی آن دور و اطراف بود. عینکش را برد بالا،‌ سرش را آورد پایین، رو به من گفت آقای سه نقطه شما هستی؟ احتمالا گفتم بله، یا شاید فقط سری تکانده باشم مثلا به علامت همین طور است که می‌فرمایید. گفت مقاله‌ی شما امروز توی سه نقطه -که همان اسم روزنامه باشد- چاپ شد.

و ما را باش که از ذوق در پوستین خود نمی‌گنجیدیم و این‌ها. بعد هم که دیدیم، مقاله‌مان نصف یک صفحه از روزنامه‌ی 8 صفحه‌ای را گرفته بود.

2- چند هفته بعد مدیر مدرسه‌ای که سال اول دبیرستان را آن‌جا خوانده بودم دیدم. همیشه از دیدنش لذت می‌بردم. همین یک ماه پیش هم وقتی از دور دیدمش، کلی ذوق نمودیم. خب. گفت ما وقتی اون مقاله رو دیدیم، زدیم توی تابلوی اعلانات مدرسه که همه ببینن که این مدرسه چه مفاخری هیجده تا علامت تعجب رو به جهان تقدیم کرده. و این رو هم گفت که بچه‌های مدرسه، چه فحش‌هایی که بار نویسنده‌ی محترم اون مقاله نکرده‌اند؛ «حالا انگار خودش کیه» و «فکر کرده مثلا انیشتینه واسه ما ریاضی‌دان شده» و «ما داریم این‌جا زیر چرخ‌های ریاضی خورد و خمیر می‌شیم اون وقت...» و این‌جور حرف‌ها.

البته من فحش و فضاحت‌ها رو خیلی تلطیف نمودم. خودتون به سلیقه‌ی خودتون برگردونید به حالت اولیه. احساس می‌کنم چیز مزخرفی نوشتم. اگه شما هم تایید می‌کنید،‌ ببخشید.




کلمات کلیدی :