اي واي من چرا جديدا همه چي رو چپولي مينويسم
منظورم هوسيد بود!!!
آخي طفلونكي مامان خانمي! طفلونکيااچه دردناك
تازشم منم دلم از اون كاسه هاي شله زرد نذري حوسيد!!
سلام
داستانش عمقيه
عين سوالات مفهومي كه توي امتحانات مياد
ولي وقتي چند بار بخونيد و متوجه داستان بشيد خيلي شيرين و زيباست
ممنون
شله زردو پايم به شرط اينکه حسابي شيرين و پر زعفرون باشه!
در ضمن الان ديگه همه با کلاس شدن و تو کاسه يه بار مصرف شله زرد پخش مي کنن!
ولي همه اينها دليل نمي شه که من از اين داستان عجيب چيزي دستگيرم شده باشه!!!
سلام به تمام دوميني ها.
سايه جون باز هم ما را مجذوب قلم تواناتون كردي.
بازم منتظر نوشته هاي خوب ازت هستيم.
سايه جان وقتي مطلبت را خواندم فكر كردم كه پشت در يك پسر با اون روبرو شد اما آخرش حدس مي زنم كه مادرش بود. درسته؟؟
دلم سوخت. خيلي دلم سوخت.
خيلي قشنگ نوشته بودي. دلم شله زرد نذري خواست.