نه..
( م. ب) بزرگوارم:
به قول فرمايش خودتون مهم همون طنزيه كه تو تموم اين كامنتا هست. حتي همون كامنت. و حتي كامنت خودتون.تازشم معمولا با صورت كامنت كار داريم و نه با خفياتش. پس من باز مجبورم بزرگواري كنم و ببخشم.
بعدشم من يه چي گفتم، شما چرا باور كردين؟؟
تازشم تر اينكه بنده يحتمل... اخراااااجيده شدم.
مخلص كلام اينكه:
انكشف كه:
هيشكي ننكشف.
اينم كه من چه موقع انكشف؟؟؟
اونم ننكشف !!
تازشم چرا نمياد؟؟
راستي!!!
جناب رائد كوشن؟؟؟
تازشم تو كامنت دوم مدير ، همون كامنت معروف به عذر خواهي ، يك راز نهفته بود!!!!
انكشف؟؟؟؟
ننكشف؟؟؟
يحتمل ، نچ....
همون ننكشف.....
خدمت ( م.ب) بزرگوار
نميدونم جناب يا سركار
هرچند از قلمتون حس كردم سركار خانم هستين.
بمونه.
نه بابا ، من كه از طرف جناب رائد نبخشيدم كه
من از طرف خودم تموم ظلمهايي كه از طرف مدير به من شده بود رو بخشيدم.
باشد كه خداي هم ببخشايدش( آمين).
كي به كيه!!!
حالا كه انقدر اصرار ميكنين و
بازار تواضع هم داغه
عذرخواهي رو ميپذيرم.
به شرط اينكه ديگه تكرار نشه هااااا.
حالا آشتي...
مدير با تواضع تر از اين حرفاست.
بنده اينجا رسما جلوي همه ي اعضاي وبلاگ
و نويسندگان عزيز وبلاگ طعم شيرين دو دقيقه
از طرف جناب رائد عذرخواهي مي كنم.
سلام
راستش ما واسه دانشجو جماعت سر كلاس رفتيم اينقدر مثل تو كلاس نذاشتيم
اه اه اه اه اه
حالا ديگه دختر دوم راهنمايي كلاس گذاشتن داشت
نتيجه گيري:
ما از اين داستان آموختيم كه هر چلغوزي را نبايد به عنوان استاد به سر كلاس فرستاد.
گرچه حرف شما چيز خاصي نبود كه اون دختر بخواد بهش بربخوره... البته بدون درنظر گرفتن فضا و تمام پس زمينه ها و پيش زمينه هاي ممكن و محتمل!... اما شايد براي اين هنوز ناراضي بود كه ضايع شدنش در جمع بوده و عذرخواهيتون نه!ياد دبير معارفمون به خير! عليرغم اينكه اونم حرف خاصي نزده بود، اما چون سر كلاس و در حضور جمع با دانش آموزي بحثش شده بود، روز آخر، سر كلاس ازش عذر خواست!!!! خداييش كار بزرگيه...