سلام
فكر كنم كه بد نمي شد اگه موضوعش رو هم توضيح مي دادين.
اينطوري يه كم مبهم بود.
يا علي.
سلام و عرض ادب
کمي برايم گنگ بود، اما از آنچه که دانستم، بايد بگويم: چه دارايي ارزشمندي داريد أخوي! اميد که قدر بدانيد؛ بدون عجب و خود خواهي و فرورفتن در مرداب منيت. من حاضرم هرچه دارم بدهم، چشم هايش براي من باشد.
برقرار باشيد.
آن كه درياها نگاهش را تجسم مي كنند
موجها در چشمهايش ، خويش را گم مي كنند
با تمام حرفهاي سرد و بي معناي من
چشمهايش گرم و پر معنا تبسم مي كنند
...
بي تو مشتي خاك از آن خاطرات رفته ام
كين ز فردا مانده ها بر من تيمم مي كنند
اي دو چشمانت چمنزاران من داغ چشمت خورده بر چشمان من پيش از اينت گر که در خود داشتمهر کسي را تو نميانگاشتم
اي مرا باشور شعر آميختهاينهمه آتش به شعرم ريختهچون تب عشقم چنين افروختيلاجرم شعرم به آتش سوختي
اين دل تنگ من و اين بار نور؟هايهوي زندگي در قعر گور؟
(فروغ)
تنها داشته تان ، مستدامتان باد !
بي نظير بود !
چه ميشد باز ميديدم شراب چشمهايش را؟نقاب شب نميپوشاند روي لالهگونش راچه غم دارم که ميدانم رسد صبح اميد و منببينم بر تن دريا لباس نيلگونش را...