به پاس يك دل ابري ،دو چشم باراني
پراست خلوتم از يك حضور نوراني
كسي كه وسعت او در جهان نمي گنجد
به خانه دل من ، آمده است مهماني !
غمي به قدمت تاريخ درد انسان داشت
دلي به وسعت جغرافياي انساني
چه بود ؟ صاعقه اي كز سر زمانه گذشت
و يا زخواب جهان، يك عبور طوفاني ؟!
نشسته است به جانم ، هميشه، تا هستم
غمش اصيل تر از يك نياز روحاني
هنوز مي شنود آن صداي محزون را
دلم به روشني آيه هاي قرآني