و حالا معشوق است ويار.... وعشق بازي شروع ميشود ...
و وصال برايشان مرگ عشق نيست بلكه ...
براي يارش گل ميبرد و خنده يار شكوفا ميگردد وعاشق از خنده او گر ميگيرد....
و عاشق ميگويد : ايا قلبم را كه از محبتت سرشار است واز دوريت صد چاك ميپذيري؟؟؟ ايا مرا در ميابي ... اگر دريابي جان در كفت ميگذارم....بهاي وصلت گر جان است بگو جان دهم يا هرچه هست بگو ان دهم...
ومعشوق عاشق دلسوخته را ميپذيرد