• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : دوست مامان (چشمهايش)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 21 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سوتك 

    به سايه خانوم و جناب رائد! الان خيلي خوشحاليد؟
    شجره ي طيبه ي سخت كاشتيد! هر چيم قد مي كشه سخت تر مي شه!!
    جناب رائد اصلا اين اسم چي بود برا اين قصه گذاشتيد؟ قبول نيست به تمام قصه جهت ميده!فكر كرديد! الان خنثاش مي كنم!!!
    جناب مدير! تقاضامنديم امر بفرماييد اسم گذاشته شده، خذف و زين پس داستان بي نام باشد!

    با تشكر-خودم

    پاسخ

    اوهوم....دچار ذوق مرگيه مفرط گشته ايم ... ببين قرار نبوده و نيست كه كسي از اونچه در ذهن نويسنده قبل هست باخبر باشه و خب يه جورايي ادامه بستگي داره به ذهن فرد ادامه دهنده ... من چون خوشم اومد از اسم داستان و فك هم كردم كه ذكر مجددش كمك ميكنه به درك موضوع و ادامه داستان