چقدر سخت و مبهم و اينا...
من كلا نااميد شدم
به سايه خانوم و جناب رائد! الان خيلي خوشحاليد؟شجره ي طيبه ي سخت كاشتيد! هر چيم قد مي كشه سخت تر مي شه!!جناب رائد اصلا اين اسم چي بود برا اين قصه گذاشتيد؟ قبول نيست به تمام قصه جهت ميده!فكر كرديد! الان خنثاش مي كنم!!!جناب مدير! تقاضامنديم امر بفرماييد اسم گذاشته شده، خذف و زين پس داستان بي نام باشد!
با تشكر-خودم
سلام سايه خانوم جووون!
سوالش چه جالب بود! انگار يه جورايي انتظار همچين سوالي رو داشتم
اجازه؟ ميشه يه سوال بپرسيم؟ يه جاشو نفهميديم چي شد! هجوم پريشان بيني هاي ديشب ،موضوعي را برايش خاطر نشان ساخت. با اين تلنگر ذهن...(يه نفر بهم گفته بودنوشته ها رو مايل نكن، ولي خب هر كار كردم گيومه جان اثر نداشت!!)اجازه؟ ميشه يه پيشناهادم بديم؟ فكر بي سوادايي مثه من رو هم بكنيد! همون جمله بالاييه كه نفهميدمش، به نظرتون يه كم سنگين نكرده شروع متن رو؟ ادامه ي متن خيلي روون تره! آخه چرا به فكر ما طفلكي ها نيستيد!