• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : خاموش شد
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سايه 

    سلام

    سوتك جونم گوش كن.

    تا اونجايي كه من فهميدم : اين پسر انقدر حواسش به كتاب بود در ابتداي امر كه فراموش كرد اين چهره و اين چشمان و اين نگاه آشنا را .

    اما اونچه براي دختر فراموش نشده بود ، اون وجود آشنا بود. فلاش بكي به گذشته در ورق پاره ها و ...

    خب بقيش هم مشخصه ديگه .

    وگويم ؟؟

    درست گفتم جناب رائد؟

    حالا خوبه جناب رائد بگن : نچ اين اون چيزي نبود كه من خواستم بگم:دي

    پاسخ

    سلام. اون بالا نوشتيد «اين پسر». حواس‌تون به کلمه‌ي «پسر» بوده؟ من که گفتم روسري، و بقيه چيزا. پس شخصيت اصلي داستان دختره. اون يکي هم که اسمش مريمه.