• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : برادران باران
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سوگندخيال 

    گفتي پر و باريد باران پرستو.....باران شب ، باران بو، باران شب بو.....گفتي مي و آماده شد قه قه بخندد...آن كوزه ي سرشار مستي كنج پستو....ماندي نگاهي كردي و خنديد چشمت...رفتي به راه افتاد رد پاي آهو....تو بر لب بام آمدي اي نازنين..يا.....باريده است از آسمان باران گيسو.....

    هواي باراني...يا سرمستم مي كند....يا غم زده ترين آدم روي زمين....حد وسط ندارد....

    چه اهميت دارد...گاه.....اگر مي رويند...قارچ هاي غربت؟ سهراب سپهري

    پاسخ

    با اين همه بارانِ ذوق و شعر و مستي،