نكاتي به ذهنم مي رسه كه در اينجا بازگو ميكنم:
1- من نقدي به جوابهاي مصاحبه نداشتم بلكه نقدم به سوالات بود. تقريبا در همه گزينه ها شما جواب هاي اين پسر رو مطرح كرديد كه من اصلا نقدي به اون ها نداشتم. اينكه اين اقا پسر با شجاعت صحبت كرده يا به سرپرستشون گفته اقا جلال (كدوم كودكي رو ديدين كه وقتي همه يك شخصيت رو اقا جلال صدا مي كنند اون مثلا بگه جلال نامرد!؟) اصلا ربطي به نقد من نداشت. هر چند با نظر شما هم مخالفم كه گفتيد همه اين مصاحبه ها غمگينانه و غيرواقعي و قرن نوزدهمي است. جستجو در اين گزارشات نشان مي ده كه همه اين مصاحبه ها هم اين چنين نيستند و خيلي هاش مطابق با واقعيته. به هر حال با توجه به موضوع اين هفته دومين (مصاحبه) نقدي كه من داشتم به تكراري بودن سوژه و يكنواخت بودن سوالات باز مي گشت.
اجازه مي خوام كه اينجا يكبار فقط سوالات رو با هم مرور كنيم:
1- اسمت چيه آقا کوچولو؟
2- آفرين گل پسر. چند تا خواهر و برادريد؟
3- همه تون مياييد برا کار؟ کي مياره شماها رو؟
4- پس بقيه که گفتي کي هستند؟ آقا جلال باباتونه؟ پولارو مي بري ميدي به مامانت؟
5- بقيه کوشن؟
6- همه پولا رو ميدين به آقا جلال که. تو گفتي پول ميبري خونه؟
7- همه پولارو ميدين به آقا جلال؟ اگه ندين چي ميشه؟
8- چند سالته؟ مدرسه ميري؟
9- دخترا هم جوراب مي فروشن؟
10- غذا چي ميخورين؟
11- خب نگفتي شام چي ميخورين؟
12- آره عزيزم. خوشمزست. چطور مگه؟
13- مهموني هم ميريد؟
14- دوست نداري بري مدرسه؟
15- چه آرزويي داري؟
16- شبها ساعت چند ميريد خونه؟
حسن اقا من حرفم اين بود كه تو مصاحبه هايي از اين قبيل معمولا همين سوالات هست. حالا شما بفرماييد در مصاحبه هايي كه شما ديدين از اين 16 تا سوال چندتاش تكراري نبوده؟
كل انتقادم همين بود به اين مصاحبه. نه كاري به جوابهاي اون كودك داشتم و نه بحث غمگين بودن يا نبودنش رو پيش كشيدم.