وبلاگ :
طعم شيرين دو دقيقه
يادداشت :
تو ....
نظرات :
1
خصوصي ،
21
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
<
1
2
+
نه! اصلا منظورم آقاي ايکس و اين سه سال نبود.
پاسخ
ميدونم و شايد کد بود و رفع کنجکاوي.. ممنون.
+
رائد
روي صندلي ساندويچي نشسته بودم. دختر را چند بار کنار خيابان ديده بودم؛ کنار مادرش نشسته بود. و دو تاييشان کنار بساط فروش جوراب و اين چيزها.
روي صندلي ساندويچي نشسته بودم. آمد. گفت خودکار داريد؟ سرم به کار خودم بود. خودکارم را از جيب شلوارم در آوردم و دادم و رفت. سرم به کار خودم بود. آورد.
خيلي وقت است بعد از غروب که از کنار ساندويچي ميگذرم، ميبينم تنهايي کنار بساط فروش ِ خرت و پرتها نشسته است.
مادر آن دختر 8-9 ساله اگر بودم، به داشتن همچه دختري افتخار ميکردم.
-براي جبران آن همه تلخي اين نوشته.-
پاسخ
چي بگم؟؟؟ فرزندان كار و كودكان خيابوني.... باز خوبه اون با مادرش بوده . و اقلا امنيت داشته و داره .... مادرش؟ چي بگم؟ .... اينهمه نوشتم تلخ بود كه حتي جناب رائد هم به صدا در آمدند يعني آيا ؟؟؟
+
اسماعيل
...
کاش گريه ام براي خلاص کردن خود از شر عذاب وجدان نباشد /
گريه کردم با اين نوشته/
عالي بود
پاسخ
..........عذاب وجدان ؟؟؟ براي شما ...ما ... ؟؟؟؟؟ پس اونوقت اوني كه بايد داشته باشه چي؟؟؟ نميخواستم ناراحتتون كنم. عفوا.
+
سوتک
سلام!
اينکه اسمش رو گذاشته بوديد "تو" دوست داشتني بود برام...
وقتي مي خوندمش ناخواسته چهره هاي مختلفي از اين بچه ها مدام مي اومد تو ذهنم... که اين روزا بيشتر تو مترو مي بينمشون... خانوم! يه فال مي خري؟ و من باز مي مونم که بايد به طفل معصومي نگاه کنم که رو به روم وايساده يا اون آقا جلالي که...
و نمي دونم بايد فال بخرم يا نه!؟ :(
...
پاسخ
سلام عزيز دلم : آخه همش همين (تو ) بود و (تو) ... بله فراوونند و زياد... بخر ..
+
ولي قبول کنيد که قضيه پيچيدهتر از ايناست. کاش يه دونه از همين سوال و جوابها رو از توي مدرسهها هم انجام ميداديد.
جاي حرف زدن نيست. جاي تاسف خوردن نيست. بالاخره ما هم فوقش بتونيم اين آش رو يه خرده هم بزنيم.
بله. درست ميگيد. و من شرمندهم که با اين لحن دارم مينويسم اما قبول کنيد که جامعهي بامزهاي ساختيم. جامعهاي که هيچ تضميني توش وجود نداره.
بيخيال. بريم تلويزيون نگاه کنيم و خوش باشيم.
پاسخ
قطعا ... خب خيلي دلم ميخواست اما در دو مين نميگنجيد. كاش وقت بود تا بنويسيم و اونم نشون بده كه آرزوي بچه سوم ابتدايي اينه كه تو شيش بار سفر خارجي مامانش اون نمونه پيش مامان بزرگ و همراه مامان اونم بره... يا چرا باباييش موبايلي رو كه براش خريده نميده تا ببره به بچه ها پزش رو بده تو مدرسه... يا كاش براي اسكي هفتگي همه اش به ديزين نرن و يه بارم با بابا به فرانسه بره و ... و اما هم زدن آش... شايد اين هم زدن باعث بشه بوي اين آش خواب ها رو بيدار كنه.. . . دشمنتون شرمنده ... ساختيم و ساختند و ساخته شد .... راستي ببينم باز كه منظورتون تو اين سه سال نيست كه ؟؟؟ باز كه جناب ايكش محكوم نيست كه .....؟؟؟؟؟؟؟؟!!! تلويزيون ؟ خوش؟ اوكي.....
+
سوتك
آدم گاهي واژه كم مياره...
پاسخ
................. و نه فقط گاهي ...
<
1
2