• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : تو ....
  • نظرات : 1 خصوصي ، 21 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + حامد 

    قرار بود نقاط قوت مصاحبه رو هم بگم:

    1- در اين مصاحبه تسلط مصاحبه كننده به وضوح قابل مشاهده است.

    2- به حرف كشيدن اين پسر كار ساده اي نيست. معمولا به اين جور افراد تاكيد مي شه كه حق نداريد اطلاعاتي به اشخاص غريبه بديد. اما خب در اين مصاحبه مشاهده مي شه كه خيلي راحت شروع به حرف زدن كرده كه اين هنر و روانشناسي مصاحبه كننده رو مي طلبه.

    3- سوالات بدون هيچ گونه پيش ذهنيت و امادگي قبلي مطرح شده كه خود اين نشون دهنده ي تجربه و اطلاعات عمومي مصاحبه كننده است.

    4- آوردن جزئيات و حاشيه هاي مصاحبه از كارهاي خيلي خوب مصاحبه كننده بوده كه به اين مصاحبه جذابيت خاصي داده و خواننده را از يكنواختي خواندن مصاحبه در آورده.

    5- مقدمه مصاحبه خيلي خوبه و باعث مي شه ادم كاملا اون اتفاقات رو توي ذهنش تجسم كنه و خودش رو به دل مصاحبه بسپاره.

    6- بخش موخره مصاحبه هم در نوع خودش جالبه.

    7- اينكه مصاحبه كننده در يك آن تصميم خودش رو براي گرفتن مصاحبه مي گيره هم جالب توجه و البته حرفه اي است.

    بقيه اش هم خودتون كشف كنيد و بنويسيد. من خسته شدم

    سلام

    يه چيزي يادم اومد اين طفل هاي معصوم الان نميتونن يا نميذارن يا نميخوان که به مدرسه برن بعد 40 سالشون که ميشه ميگن بيايد بريد نهضت سواد اموزي که تو کشور بيسواد نداشته باشيم

    الان که وقتشه و هم بازي دارن و ذهنشون اماده است بايد به فکر باشن نه 30 سال ديگه که با نوه هاشون برن کلاس اول.

    + حامد 

    نكاتي به ذهنم مي رسه كه در اينجا بازگو ميكنم:
    1- من نقدي به جوابهاي مصاحبه نداشتم بلكه نقدم به سوالات بود. تقريبا در همه گزينه ها شما جواب هاي اين پسر رو مطرح كرديد كه من اصلا نقدي به اون ها نداشتم. اينكه اين اقا پسر با شجاعت صحبت كرده يا به سرپرستشون گفته اقا جلال (كدوم كودكي رو ديدين كه وقتي همه يك شخصيت رو اقا جلال صدا مي كنند اون مثلا بگه جلال نامرد!؟) اصلا ربطي به نقد من نداشت. هر چند با نظر شما هم مخالفم كه گفتيد همه اين مصاحبه ها غمگينانه و غيرواقعي و قرن نوزدهمي است. جستجو در اين گزارشات نشان مي ده كه همه اين مصاحبه ها هم اين چنين نيستند و خيلي هاش مطابق با واقعيته. به هر حال با توجه به موضوع اين هفته دومين (مصاحبه) نقدي كه من داشتم به تكراري بودن سوژه و يكنواخت بودن سوالات باز مي گشت.

    اجازه مي خوام كه اينجا يكبار فقط سوالات رو با هم مرور كنيم:

    1- اسمت چيه آقا کوچولو؟
    2- آفرين گل پسر. چند تا خواهر و برادريد؟

    3- همه تون مياييد برا کار؟ کي مياره شماها رو؟

    4- پس بقيه که گفتي کي هستند؟ آقا جلال باباتونه؟ پولارو مي بري ميدي به مامانت؟

    5- بقيه کوشن؟

    6- همه پولا رو ميدين به آقا جلال که. تو گفتي پول ميبري خونه؟

    7- همه پولارو ميدين به آقا جلال؟ اگه ندين چي ميشه؟
    8- چند سالته؟ مدرسه ميري؟

    9- دخترا هم جوراب مي فروشن؟

    10- غذا چي ميخورين؟
    11- خب نگفتي شام چي ميخورين؟

    12- آره عزيزم. خوشمزست. چطور مگه؟

    13- مهموني هم ميريد؟

    14- دوست نداري بري مدرسه؟

    15- چه آرزويي داري؟

    16- شبها ساعت چند ميريد خونه؟

    حسن اقا من حرفم اين بود كه تو مصاحبه هايي از اين قبيل معمولا همين سوالات هست. حالا شما بفرماييد در مصاحبه هايي كه شما ديدين از اين 16 تا سوال چندتاش تكراري نبوده؟
    كل انتقادم همين بود به اين مصاحبه. نه كاري به جوابهاي اون كودك داشتم و نه بحث غمگين بودن يا نبودنش رو پيش كشيدم.

    + حامد 

    حسن اقا! به طور خلاصه نظراتي رو كه داشتيد بازگو مي كنم و در مواردي كه مخاطب من بودم نكاتي رو عرض مي كنم:
    1- اين مصاحبه با مصاحبه هاي از اين قبيل تفاوت دارد چون در اين مصاحبه همه چيز جور ديگري است!

    2- تفاوت در سوالات اين مصاحبه با مصاحبه هاي از اين قبيل كاملا واضح است و اين خلاف نظر حامد است.

    3- اين مصاحبه خلاف مصاحبه هاي اين چنيني، تراژيك (يا به قول ما بي سوادا غم انگيزناك!) نيست.

    4- گزارشات اين چنيني در نشريات و روزنامه ها تقليدي است از داستانهاي قرن 19 اروپا، اما اين گزارش(مصاحبه) واقع گرايانه است و چنين نيست.

    هم اكنون نياز مند ياري سبزتان هستيم

    سلام دوستان ار مي شود به لينک زير رفته و از ادامه مطلب در جدل چند کيلو اميدواري را برگزيده و بعد گزينه ثبت راي را فشار داده و در صفحه ي جديد در قسمت نظراتش بنويسيد كه من به چند كيلو اميدواري راي مي دهم...http://mrahm.persianblog.ir/

    من تنها در دومين تبليغ كردما ....تا حالا تو عمرم چنين كاري نكرده بودم...

    + حسن اجرايي 
    1- هر کسي بخواهد اين مصاحبه را بخواند، در همان چند سطر اول، متوجه تکراري بودن موضوع مصاحبه مي شود. اما چيزي که من با خواندن ده سطر اول متوجه شدم، تفاوت با مصاحبه ها و گزارش هاي ديگري بود که با اين سوژه ديده و شنيدم بودم.
    اولين جواب پسر را ببينيد. پر از اعتماد به نفس است. تا جايي که من يادم مي آيد، هر گزارشي با اين سوژه خوانده ام و هر مصاحبه اي، احساس حقارت و نفرت از وضع موجود را در سطر به سطر آن ديده ام. اما در اين مصاحبه، همه چيز جور ديگري است. حتي يک جا هم آن پسر با لحن منفي اي -مثلا- نسبت به جلال حرف نزده است. در تمام اين گپ چند دقيقه اي مي گويد آقا جلال، در حالي که مي توانست تعبيرهاي ديگري داشته باشد.
    2- چيزي که در کامنت جناب مدير آمده است، به نظر من با کمي دقت در متن مصاحبه کاملا خلاف آن به چشم مي خورد. شايد البته بتوان اين اشکال را به نويسنده ي امروز دومين وارد دانست که به پرداخت و تنظيم متن اهميت زيادي نداده، اما تفاوت نگاه و حتي تفاوت در سوال ها کاملا واضح است.
    مصاحبه کننده انگار اصرار دارد با سوال هايش به مصاحبه شونده بفهماند که در وضع بد يا دست کم غير معمولي اي است، اما همه چيز براي مصاحبه شونده معمولي است انگار؛ و او حتي با افتخار بعضي حرف ها را مي زند. اين پسري که من توي اين مصاحبه ديدم، از روي اجبار کار نمي کند. حتي براي مدرسه نرفتنش هم توجيه دارد. فقط دنبال اين نيست که سهميه ي روزانه اش را بفروشد و پول را تحويل صاحب کار بدهد و از شر بداخلاقي اش خلاص شود.
    3- و آخر اين که: اين سوژه تکراري است، اما براي مصاحبه اي که از داستاني تقليد کرده باشد که آقا جلال همان تنارديه باشد، نه مصاحبه اي که آقا جلال، يک شخصيت -دست کم- خاکستري باشد. احتمالا اگر يک بار ديگر بخوانيد مي بينيد اين مصاحبه آن قدرها تراژيک نيست. و اين واقعي بودن، اصلي ترين نشانه است بر جديد و نو بودن مصاحبه.
    4- آن چه ما در خبرگزاري ها و تلويزيون درباره ي اين موضوع مي بينيم، تقليدي است از رمان ها و داستان هاي قرن نوزده اروپا! و اين چيزي که اينجا خوانديم، يک گزارش کاملا واقع گرايانه و غيرشعاري است.
    همين.
    پاسخ

    خوش آمدين. مثل هميشه با حضور و نظر خود كه بسيار برامون ارزشمنده خوشحالمون كردين. . . در خصوص پرداخت و تنظيم متن هم جاي توجيه نيست و فقط ميتونم بگم بايد بيش از اين كار ميشد و شايد هم حذف مقدار زيادي از مصاحبه اين لطمه رو به متن وارد كرده. در هر حال كلمه به كلمه نظر شما براي من يكي اقلا مهم و تاثير گذار مي باشد. باز هم ممنونم..

    سلام.

    توي كتاباي ما خيلي خوب يادمون ميدن كه اين چيزا طبيعته و جزيي از جامعه و اصلا نبايد خودمونو به خاطرش اذيت كنيم(مثلا با نظريات داروين).

    بعد از يه مدت كه همه ش از اين چيزا به خورده مون ميدن شايد يه موقعي به خودمون بيايم و به فكر انسانيت هم بيفتيم .(حالا كاري به جنبه ي ديني ش ندارم)

    ولي واقعا چه اقدام فعالانه اي ميتونيم بكنيم؟

    خود شما غير از دل سوزوندن و خريد كردن ؛چه كاري براي بهبود وضعيتشون از دستتون بر مياد؟

    نمي خوام به اينجا برسم كه حتما دولت بايد يه فكري بكنه ولي واقعا يك نظام سازمان يافته و داراي قدرت اجرايي بايد رسيدگي كنه.

    اگه هم پيشنهادي واسه ما (مردمي عادي) دارين بفرمايين تا كاري كنيم.

    پاسخ

    سلام. دقيقا اشاره به اصلي ترين نكته ي موجود كرديد. جداي از دولت، وظيفه تك تك ما چيه؟ اونروز من اولش تصميم داشتم كه جوراباش رو نگيرم و پول رو بدم اما اون يه درس قشنگ بهم داد.... خاله ما گدا نيستيما !!! ...... نميدونم من فكر ميكنم كه بايد در قدم اول همه سعي كنيم كه ترحم در رفتار نباشه و اگر مي تونيم راه حلي اصلي برايشون پيدا كنيم و اما از يه واقعيت نبايد طفره رفت و اون هم همون نكته ايه كه (م.ب) عزيزم به اون اشاره كردند. بايد نظارت دولت بر كساني كه در انظار با اين بچه ها ظاهر ميشوند ، حتما وجود داشته باشه. من طي پرس و جوهايي كه كردم متوجه شدم كه اين بچه ها اكثرا كرايه اي هستند. از اين بچه ها سوء استفاده هاي مختلفي شده و اونها رو از طبيعي ترين حقشون كه مدرسه هست محروم ميكنند و .... و حتي متاسفانه در يه مقاله منتشر شده خوندم كه از اينها حتي در جمع خودشان سوء استفاده هاي جنسي نيز مي شود. . . برا خودمون فكر كنم تنها چيزي كه به ذهنم ميرسه اينه كه نذاريم روحيه ي گداپروري در بينمون با ترحم نسبت به اينها جا بيفته و گدا پروري كنيم. ممنون از نظر خوبتون.

    سلام

    جالب بود خيلي جالب

    واقعا نميدونيد كله جوش چيه؟

    من تا مدتها اين حرفها رو فراموش نميكنم و مدام توي ذهنم تكرار ميشه نميدونم خوبه يا بد ولي از خودم ناراحت ميشم كه من دارم و اون نداره و يكي از ارزوهاش داشتنه همين چيزهاست

    نميدونم ديگه بايد چي بگم

    يا علي

    پاسخ

    سلام سلما جونم: خوش اومدين. خير مقدم ميگم بهت عزيز من. ممنونم نظر لطفته. انگار متاسفانه ...نه... نميخواستم كه ذهن كسي رو خراب و ناراحت كنم . باور كن. . . تموم گفتني ها رو گفتي خانومي. . . علي يارت.
    + حامد 

    اين حسين درخشان ديگه كيه؟

    خدا به خير كنه

    نيان ما رو بازداشت كنند به جرم همدستي با اين؟

    پاسخ

    !!!!!
    بعد اگه وقت شد خوبي هاش هم مي گم . كه خب بعيده وقت بشه
    پاسخ

    خب وقت نبوده ديگه.. شايد هم خوبي نبوده ديگه ...
    + حامد 

    خيلي ممنونم از اقاي فضل.

    البته هر چي نظرم رو خوندم متوجه نشدم كجا گفتم كه سوژه براي دومين خوب نبوده. من فقط گفتم اين سوژه در مطبوعات و خبرگزاري ها خيلي كار شده و تكراري بود. نكنه ما رفتيم جز خبرگزاري ها و خودمون خبر نداريم.

    درسته خيلي وبلاگ خوبي هستيم ولي ديگه شرمنده نكنيد. ما يه وبلاگ بيش نيستيم.

    پاسخ

    جناب آقاي فضل ...
    سوژه براي فضاي دومين خيلي نو و عالي بود. از اين جهت با حامد مخالفم.
    سوال ها هم بدک نبود. ولي نکته اي که حامد گفت هم قابل توجهه. يعني سوال هاي متفاوت. ولي در عين حال معلوم نيست در شرايطي که خانم سايه بوده آيا سوال هاي متفاوت جا داشته يا نه.
    بحث تاسف و درمان و ريشه ها و اين ها خيلي وقته که جاش رو به سکوت داده. من که عاجز از حرف زدنم.
    پاسخ

    تشكر بزرگوار. شما لطف داريد. رو سئوالات هم سعي شد كه با توجه به جوي كه موقع صحبت حاكم بود سئوال بشه و نميتونستم جو رو ناديد بگيرم. . . در خصوص ريشه ها و راههاي درمان هم كه ....
    + حامد 

    انصافا اگه از بدي هاش بگذريم مصاحبه‏ي خيلي خوبي بود

    اول برم سراغ كشت و كشتار، بعد اگه وقت شد خوبي هاش هم مي گم . كه خب بعيده وقت بشه

    شايد اصلي ترين نقدي كه بهش وارد باشه تكراري بودن سوژه است. بحث بچه‏هاي كار يا كودكان دستفروش موضوعيه كه تا به حال خيلي از مطبوعات و خبرگزاري ها بهش پرداختند. شايد بشه گفت خوندن اين مصاحبه ها براي مخاطب ديگه جذابيتش رو از دست داده باشه.

    البته خب ممكنه يكي بگه با اين وجود هيچ سوژه‏ي كار نشده اي باقي نمي مونه و با اين همه روزنامه و مجله قطعا همه سوژه ها تكراري هستند. به نظر من چيزي كه زياده سوژه است. در همين وبلاگستان ببينيد با اينكه بسياري از وبلاگها با كمبود سوژه مواجه هستند و به روز نمي شن اما خب بيش از يكساله كه دومين (تقريبا) هر روز به روز بوده( اسمايلي ماهي گرفتن از آب گل آلود). موضوع بعدي هم اينه كه اگه قراره يه سوژه تكراري رو كار كنيم بايد سوالاتمون، حداقل با مصاحبه و گزارش هاي همانند اين، يكي نباشه.

    مثلا به جاي پرسيدن شام و ناهار چي مي خوري؟ يا چند سالته و شب ها كي مي ري خونه، بياييم بپرسيم با 5 هزار تومن پولي كه تو بانك پس انداز كرده بودي الان يه ماشين برنده شدي، مي خواي چي كار كني؟ يا مثلا دوست داري يه خانواده ي ثروتمند تو رو به فرزندي قبول كنند و براي هميشه پيش اونا باشي؟ يا حتي پرسيده بشه در انتخابات سال ديگه دوست داري خاتمي راي بياره يا احمدي نژاد. در واقع خوبه نوع سوالات رو چيزي فراي مصاحبه هايي كه تاكنون بوده بذاريم.

    *- خدا را شكر من اين هفته نوبتم نيست وگرنه موقع پست خودم همه مي ريختن سرم و با انتقاداتشون له و لوردم مي كردن.

    پاسخ

    بله . دقيقا همينطوره كه شما فرمودين. درست گفتين.
    + م.ب 

    سلام
    براي ما مادرها ديدن اينجور بچه ها خيلي دردناكه
    من كه هميشه چهره بچه خودمو تصور ميكنم
    خيلي وقتها دلم ميخواد كاري براشون بكنم اما نميشه
    يه بار دم غروب تو سرما زن مسني رو ديدم بچه دوسه ساله اي بغلش كه ميگفت تب داره ژول بدين ببرمش دكتر
    دست به بدنش زدم ديدم آره تبر داره
    گفتم بيا سوار ماشين شو بريم بيمارستان
    قبول نكرد و حتي بدش اومد و جاشو عوض كرد اونم با اخم و ...

    من كه شك كرده بودم نبايد بچه خودش باشه شكم به يقين تبديل شد
    دقيقا اونطرف خيابون كلانتري بود
    رفتم كه ازشون بخوام بيان بررسي كنن و اگه ديدن بچه مال خودش نيست ازش بگيرن و..
    گفتن افسر كشيك رفته شام بخوره
    منتظر موندم اومد
    تو اين فاصله با موبايل همسرم كه تو ماشين بود در تماس بودم كه اون زنو گم نكنه و اگه تغيير جا داد به من اطلاع بده مثلا با مامور بريم سراغش.
    ديدم داره طول ميكشه
    گفتم حالا نميشه كس ديگري به حرفم گوش كنه تا بگم براي چي اومدم؟
    يكيشون گفت بگو ببينم كارت چيه؟

    ماجرا رو تعريف كردم گفتم اون بچه تب شديدي داره و من نگرانم و..
    خنديد و گفت دلت خوشه ها
    ما بياييم كه چي بشه؟
    به كي تحويلشون بديم ؟
    من هاج و واج مونده بودم كه چي بگم
    گفتم ميشه كمك كنيد اون بچه رو به من تحويل بده ببرمش بيمارستاي جايي
    گفت دنبال دردسر ميگردي خانم؟
    فردا بچه يه چيزيش بشه مسئوليتشو قبول ميكني ؟ گفتم خوب براي همين دارم از شما كمك ميخوام كه تو دردسر نيفتم
    خنديد و گفت خيلي ساده اين روزي چند نفر رو ميتونيد نجات بدين ؟ ميدونين چقدر زيادن؟
    حرف زدن فايده نداشت
    عصباني بودم و در حاليكه ميگفتم خانه از ژاي بست ويران است از اونجا اومدم بيرون
    همون موقع همسرم زنگ زد و گفت گمش كردم رفت تو يكي از كوچه ها و....

    پاسخ

    سلام بزرگوار. خدا نكنه كه چهره ي بچه خودتون رو ببينين. ميدونم از اين افراد زياد ديدم و شنيدم كه اين بچه ها كرايه اي هستند و اينها با كمال نامردي به اين بچه ها ترياك ميدن تا بخوابوننشون. در خصوص كلانتري هم كه ... خب هيچي نگم بهتره ...
       1   2      >