سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ترش و شیرین 2

ارسال‌کننده : در : 86/3/22 1:45 صبح

بهشت و جهنم و دنیای آخرت دغدغه خیلی از ماها می‏باشد...خیلی از کارهای ما در راستای این دغدغه می‏باشد...این دغدغه در بسیاری از ترانه‏ها و اشعار نیز نمود دارد...حتی فرسنگها و کیلومترها دورتر از ما نیز افرادی پیدا می‏شوند که بسیار زیبا این دغدغه‏ها را نوشته و خوانده‏اند...کریس دی برگ خواننده بزرگ ایرلندی آهنگی دارد به نام دروازه سنت پیترز،که یکی از درهای آخرت به اعتقاد مسیحیان می‏باشد...


I was lost in the dark
And the fear was in my heart
All around me the forest and the rain
Then with the flash of a light, I saw it in the night
I must be getting near - Saint Peter"s Gate
When I went through the door, he was standing in the hall
An old man with a beard of shining white
He said "I"ve been expecting you, let me show you to your room"
And he took me all the way by candlelight
And lying there on the bed, a book, black & red
My name was written on the front in gold
And when I opened it up, there were pictures of my life
And a voice began to call from down below
Nobody will get through, nobody
Not even you, can escape the Judgement Day
Nobody will be spared, Heaven is only there
For the ones who satisfy them at - Saint Peter"s Gate
"Come with me" said that old man, as he took me by the hand
"There is someone here that you have seen before
In this room on the left, a man who did his best
To bring joy and happiness to one and all
But in that room on the right, a dictator in life
We"ve been waiting for him here,as you can tell
For all the blood he"s spilled
And for all the ones he"s killed
We condemn him to eternity in hell
Nobody will get through, Nobody
Not even you, can escape the Judgement Day
Nobody will be spared,Heaven is only there
For the ones who satisfy them at - Saint Peter"s Gate
I woke up with the dawn, there was someone in my room
A woman, like an angel all in white
And then she told me "You must run, for your time has yet to come
Go now, before they change their minds"
And from the window I saw
A thousand or more
Bringing that dictator to his knees
And his cries broke the sound
Of my footsteps on the ground
As I made it to the safety of the trees
Nobody will get through
Nobody not even you
Can escape the judgement day
Nobody will be spared
Heaven is only there
For the ones who satisfy them at
Saint Peters Gate
...They are waiting


بلی،هیچ کسی نمی‏تواند از روز قضاوت گریزی داشته باشد...به خودت بیا،آنها منتظر ما هستند!




کلمات کلیدی :

بیشتر دقت کنیم...

ارسال‌کننده : سیدمحـمـدرضـافـخـری در : 86/3/21 12:36 صبح

سلام.
پریشب جائی بودم که شخصی داشت در یکی از چت رومهای اینترنت تفسیر قرآن می گفت.
کاری ندارم به اینکه کی بود، خوب می گفت یا بد، وکیفیت سخنرانیش چی بود...
اصلاً اونش مهم نیست، و محل بحث من هم نیست...
اما، و صد اما....
چند جوان مومن و متدین و فعال در امور فرهنگی  توی اون جلسه حاضر بودند و می دونستند داره قرآن ترجمه و تفسیر میشه...
با این حال،
دو نفرشون با هم یه گوشه، مشغول بحث و ... بودند و بعد هم رفتند سراغ تلویزیون...
دو نفرشون هم درست کنار میزی که جناب سخنران داشت تفسیر میگفت، نشسته بودند و مشغول بازی با کامپیوتر دیگر بودند (همون بازی که از پشت خاکریز، با انواع اسلحه با طرف مقابل می جنگیم ...)
یک نفر هم می رفت و می اومد و گهی با اینا بود و گاهی با اونها.
تقریباً میتونم بگم که از این حدود نیم ساعت تفسیر و شرح آیات قرآنی، شاید یک دهم از اون به گوش این 5 جوان مسلمان متدین نخورد...
الان که اون صحنه رو برای خودم تجسم میکنم، بحال مظلومیت قرآن می خوام گریه کنم...
مگه ما بچه مسلمونا، داریم کار فرهنگی میکنیم برای چی؟
چرا بی اعتنائی به کلام خدا ؟؟؟
......
البته مطمئنم که هیچ عمدی در کار نبوده، اما...
ما ها باید بیشتر دقت کنیم...

پریشب جائی بودم که شخصی داشت در یکی از چت رومهای اینترنت تفسیر قرآن می گفت.
کاری ندارم به اینکه کی بود، خوب می گفت یا بد، وکیفیت سخنرانیش چی بود...
اصلاً اونش مهم نیست، و محل بحث من هم نیست...
اما .....

بیشتر دقت کنیم...




کلمات کلیدی :

دریای توفانی.....

ارسال‌کننده : در : 86/3/20 9:0 صبح

سخت نگیرین




کلمات کلیدی :

سوالات پزشکی

ارسال‌کننده : در : 86/3/18 10:46 عصر

سلام...
اولا اینکه ما بالاخره نفهمیدیم که چه روزی باید اینجا بنویسیم...این رئیس هر بار که ما رو توی نت می‏بینه،می‏گه آپ کن...
دوما اینکه قرار بود بنده اینجا یک روز در هفته مطلب بنویسیم،یهو دیدیم که توی برنامه‏هایی که رئیس برای ما گذاشته،یک روز در هفته هم باید به سوالات پزشکی جواب بدیم...چشم...هر چند بنده واقعا در اون حد نیستم،ولی در حد توانم چشم...


خب،این مقدمه رو گفتم تا به عرض برسانیم که ما هر هفته به سوالات پزشکی شما در حد توان و امکان پاسخ خواهیم داد...سوالاتی که می‏خواهید خصوصی بماند را در قسمت کامنتهای خصوصی قید بفرمایید...اگر هم می‏خواهید که جوابتان را نیز به صورت خصوصی دریافت کنید،قید نمایید تا به شما ای‏میل زده شود... سوالاتی هم که تمایل دارید عمومی باشد و همه بتوانند از جواب آن استفاده کنند به صورت عمومی بگذارید .تا هفته بعد...

 




کلمات کلیدی :

دنیا، آرزو...

ارسال‌کننده : در : 86/3/16 12:43 صبح

یا مَن بِدُنیاهُ اشتَغَل         وَغَـرَّهُ طول الأمَل
اَلـمَـوتُ یَـأتـی بَـغـتَـةً      وَالقَبرُ صندوق العَمَل*

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*دوبیتی منسوب به امیرالمؤمنین علی علیه السلام

توضیح: «چهارشنبه :عشقی . مسائل دینی مذهبی با زبانی ساده» نمی دانم من کِی با مدیر وبلاگ همچین قراری گذاشتم؟ عمو جان من قرار بود اینجا عمومی بنویسم، حالا که حرف انداختی در دهانمان، داشته باش این پست رو، دیگه از این ساده تر میشه؟! دو بیتی عینهو باقلوا!!!




کلمات کلیدی :

نقطه‌ی طلایی

ارسال‌کننده : در : 86/3/15 1:39 صبح

جماران

1. دیوارهای حسینیه‌ی جماران، در حقیقت مقر فرماندهی اون‌ زمان و البته کعبه‌ی دل عشاق حتی گچ هم نشده‌بود.
2. ورودی بی در و پیکر یعنی این‌جا و شک نکنید
3. یحتمل حالت آماده باش بوده‌اند. نگو که پوتین به پا نشستن را نمی بینی.
4. به این می‌گویند اتحاد ملی. کفش و پوتین و نعلین و کتانی و گیوه و سندل و احتمالا خارج از کادر دمپایی و چکمه وکفش های زنانه و دخترانه و بچه گانه را عرض می کنم .
5. لابد دزد دمپایی‌های مسجد ما، آدرس آنجا را نداشته.
6. ببینید این یک اصل است. وقتی شلوار جین دمپا گشاد بپوشی و آستینت را بالا بزنی و احتمالاً پشت به دروبین دو دکمه از پیرهنت را باز کرده باشی و حسابی موهایت را چرب و چیلی کرده باشی(تریپ زمان انقلاب) در هر حالتی؛ حتی پشت به دوربین، رو به امام هم ژست می‌گیری و این اصل اول انقلاب و آخر انقلاب نمی‌شناسد
7. و 8 و 9 و 10 و....
اما نکته‌ی اساسی این است که همه‌ی این یک تا اوه ها در یک کادر جمع شده اند شاید فقط برای نشان دادن عظمت یک نقطه‌. یک نقطه‌ی طلایی .




کلمات کلیدی :

جرأت و شهامت

ارسال‌کننده : در : 86/3/13 12:27 عصر

جرأت و شهامت

پرسید: پس شما تصور می کنید که من آدم با دل و جرأتی هستم، هان؟

" بله، بنده که این طور تصور می کنم."

" شاید این طور باشد. وعلتش می تواند این باشد که من معلمین الهام بخشی داشته ام. در مورد یکی از این معلمین با شما صحبت خواهم کرد.

سال ها پیش زمانی که به عنوان یک داوطلب در بیمارستان استانفورد کار می کردم با دختر کوچکی به نام لیزا آشنا شدم که مبتلا به یک نوع بیماری نادر و کشنده بود. تنها شانس بهبودی او تزریق خون از برادر پنج ساله اش بود که خود به نحو معجزه آسایی از این بیماری جان سالم بدر برده بود و پادتن لازم برای مبارزه با این بیماری را در بدنش ایجاد کرده بود.

دکتر وضعیت لیزا را برای برادر کوچک او توضیح داد و از او پرسید که آیا مایل به تزریق خون است یا نه . پسر خردسال پس از لحظه ای تردید و حتی قبل از آنکه نفس بکشد گفت:بله اگر این کار جان لیزا را نجات می دهد من آماده ام. تزریق شروع شد . پسر در کنار خواهر دراز کشیده بود و لبخندی هم بر لب داشت . ما نیز، با مشاهده بازگشت رنگ به گونه های لیزا ، لبخند بر لب داشتیم . لحظاتی بعد، رنگ پسر به سفیدی گرائید و لبخند از لبانش محو شد. او باصدائی لرزان رو به دکتر کرد و پرسید: " آقای دکتر آیا من الآن دارم یواش یواش می میرم؟"

پسرک خردسای به خاطر صغر سن حرف دکتر را به خوبی درک نکرده بود و این گونه تصور می کرد که دکتر قصد دارد تمام خون او را به خواهرش تزریق کند.

" بله، من آموخته ام که جرأت و شهامت یعنی چه، چون معلمین الهام بخشی داشته ام."




کلمات کلیدی :

برنامه کاری وبلاگ

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/3/12 12:49 صبح

سلام

البته این نوشته یه جورایی خصوصی و فقط برای اعضای این وبلاگه ولی خب حسش نبود که ایمیل بدم به تک تک بچه ها

بدینوسیله لیست کار دوستانی که در این وبلاگ می نویسند طبق برنامه مشخص می شه
شنبه : پدر . ترش و شیرین
یکشنبه : فاطیما . داستان ها
دوشنبه : غلامعلی مجاهد . عکس با توضیح مختصر
سه شنبه : سایه . داستان کوتاه اجتماعی . فعلا مرخصی هستن البته و رفتن مسافرت .
چهارشنبه :عشقی . مسائل دینی مذهبی با زبانی ساده
پنج شنبه : پدر . مشاوره پزشکی و علائم برخی بیماری ها و تشریح آن
جمعه : حامد احسان بخش . طنز اجتماعی سیاسی .

یک طلبه همین : مناسبت های مذهبی و ملی مختلف .
سید محمد رضا فخری : ایشون رئیس هستن . هر وقت دلشون خواست مطلب می نویسن .

تبصره : در صورتی که هر یک از اعضا دو هفته متوالی ننویسند خود به خود از وبلاگ حذف می شن .
تبصره : نیازی نیست که مثلا چون نوبت من روز جمعه است حتما بذارم مطلبم را جمعه بنویسم . می تونم یکی از روزهای هفته (مثلا یکشنبه ) بنویسم و با استفاده از امکان نمایش در آینده برای روز جمعه تنظیم کنم .
تبصره : هر کسی خواست بره مرخصی باید با یکی از بچه های دیگه هماهنگ کنه تا به جاش بنویسن .اگه همین جوری بدون هماهنگی بره مرخصی به حبس تعزیری محکوم می شه .
تبصره : کسی که نوبتش مثلا روز جمعه است از ساعت 12 بامداد روز پنج شنبه تا 12 بامداد روز جمعه می تونه مطلب بنویسه که خب البته بهتره مطلبش را برای ساعت 9 تا 12 بنویسه
تبصره : نویسنده جدید می پذیریم . البته اگه از نوع سیاسی باشه بهتره .




کلمات کلیدی :

ترش و شیرین 1

ارسال‌کننده : در : 86/3/10 12:49 صبح

امروز دختر راننده‏ای را دیدم که بینی بزرگش از پنجره ماشین بیرون زده بود،خوشحال شدم که هنوز افرادی هستند که به چیزی که خدا به آنها داده است،قانع مانده‏اند!


کلمات کلیدی :

وا اماه وا اماه

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/3/9 5:9 عصر

در این لحظات تنها صدای وا اماه از کوچه بنی هاشم به گوش می رسد... .
تسلیت باد ایام شهادت مادر شیعیان عالم... . 

یا فاطمه (س)

پایگاه اینترنتی حضرت زهرا (س)

ویژه نامه الکترونیکی شهادت حضرت زهرا (س)




کلمات کلیدی :

<      1   2   3      >