سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دوگانه

ارسال‌کننده : سایه ساروی در : 87/12/10 1:39 صبح

اپیزود اول
دستپاچه گی در رفتار مادر دیده میشد. گاهی به سمت آشپزخانه می دوید و غذارا هم میزد و مجددا برمیگشت به سمت اتاق و ورق ها را زیر و رو میکرد. گاهی هم با کلافه گی ساعت را نگاه میکرد و زیر لب خطاب به مهمانهای ناخوانده صحبت میکرد. پدر بعد از اینکه با موبایل حرفش تمام شد به سمت میز تحریر برگشت و به دنبال رنگ آبی آسمانی مدادها را زیرو رو میکرد. با غرغر مادر کار رنگ را سرعت داد.

سارا از جلوی تلویزیون ، کمی با اکراه سرش را از سمت تلویزیون برگرداند و خطاب به مادر: مامان باید تمومش کنی ها. به بابا هم بگو حتما جلدش کنه. خانم معلممون قبل از عید گفته برا هر کی تمیزتر باشه جایزه داره

اپیزود دوم
کش و قوسی به بدنش داد و از لای پرده بیرون را نگاه کرد و با دیدن فرش های شمسی خانم که روی پشت بام منزل روبرو خودنمایی میکرد، یادش آمد که تمام دیشب تا صبح باران می آمده. یاد خواب دیشب افتاد. چادرش را از جالباسی برداشت و با آرامشی خاص از خانه بیرون رفت. کارگر میترا خانم برا ی چندمین نوبت، شیشه ها را تمیز میکرد.

کلید انداخت داخل در و با ورود به خانه، بوی نان تازه تمام خانه را پر کرد. نانها را روی میز آشپزخانه گذاشت و با یاد آوری خواب دیشب، با لبخندی بر لب به سمت قاب عکس رو ی طاقچه برگشت و با صدای بلند بچه ها را صدا زد. در برابر چشمان متعجب بچه ها پرده ها را به کناری زد و پنجره را باز کرد و خطاب به بچه ها گفت: آماده بشین بعد از خوردن صبحانه ، بریم خرید و برگردیم و خونه رو نظافت کنیم، بوی عید میاد..


کلمات کلیدی :