اسيمه اند ونگران از اتش عشق يار ميسوززند وهزار بار شعله ميشوند وهزار بار خاكستر واز خاكسترشان هزار بار شعله ميخيزد...
و حكايت پروانه وشمع را تازه ميكنند
(( گويا اين عشاق اينگونه ميسوزند))
همه از دوري نگار خود در تب وتابند همه از بوي زلف يار مدهوشند ومست ديدار يارند ودر فراق يار خون فشانند و جز يار نخواهند
..
...
....
همه عاشقند ، همه عاشق زلف پيچ در پيچ يارند ، همه منتظر يك
نگاهي از نگارند...
وهمه منتظر نگاه نگارند...
ادامه دارد...