• وبلاگ : طعم شيرين دو دقيقه
  • يادداشت : مثبت مي انديشيم!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 19 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    يا الله،يا الله،يا...ببخشيد

    سلام زينب خانم !

    انصافا ماهم تو اون بازيها كم نمي اوورديم و مثلا مي گفتيم(پسرا پنيرن دس بزني ميميرن يا پسرا بادكنكن دس بزني مي تركن).

    ولي حالا شما اگه يه داداش مي خوايد كه سوسكاتون و بكشه من هستما!!!!!!...

    اخه اطرافيانم مي گن فهيمه يه پا داداشه...

    خلاصه اگه سوسكي ديديد(از هر نوعش)ما در خدمتيم.

    لبخند را تا بي نهايت برايت ارزومندم...

    + حسن اجرايي 
    بابت اين‌که ول‌کن قضيه نيستم و هي حرف مي‌زنم پوزش مي‌خواهم. چندو توضيح کوتاه هست که بايد بدهم.

    1- خدا را شاهد مي‌گيرم که در تمام حرف‌هايي که در جريان کامنت‌هاي اين يادداشت نوشته‌ام، کاملا بر پايه‌ي متن‌هايي که اين‌جا نوشته شده حرف زده‌ام و نوشته‌ام و باز خدا را شاهد مي‌گيرم که در کامنت‌هايي که نوشته‌ام، به هيچ وجه مناسبات بينامتني يا خارج از متن، وجود ندارد و هر چه گفته‌ام به دليل حرف‌هايي است که همين‌جا زده شده. حداکثر اين‌که مجموعه‌ي مناسباتي که در اين وبلاگ شاهد بوده‌ام.

    2- فکر مي‌کنم احترام من به همه‌‌ي اعضاي طعم شيرين دو دقيقه مسئله‌ي واضحي باشد. و اين را هم با اطمينان مي‌گويم که اين وبلاگ دست کم از يک سال پيش تاکنون، جزء پنج وبلاگي است که بيش از همه خوانده‌ام، در آن کامنت گذاشته‌ام و براي‌ام مهم بوده است.

    3- همين جا بايد از توضيحات حامد و خانم سايه تشکر کنم؛ گرچه توضيحات حامد را به هيچ‌وجه نمي‌توانم بپذيرم و بنابراين بخشي از نظرات خانم سايه هم برايم قابل توجيه نيست.

    4- نکته‌اي که بايد بگويم، و اميدوارم به روند بحث کمک کند، اين است. همين الان برويد پايين همين صفحه، و آن 2 را کليک کنيد. مي‌رسيد به اولين کامنت‌هاي اين نوشته. کامنت بنده را ببينيد. آخرين جمله‌ي من در ان کامنت اين است: «خيلي يک جانبه و بي‌مزه بود. ببخشيد اين‌جوري گفتم. » اين از اين. از اول که حساب کنيم، الان برويد و کامنت پنجم را بخوانيد. يعني کامنت حامد را. سطر پيش از آخر را ببينيد. نوشته «تكيه گاه چيه آبجي؟ بي خيال اين حرفهاي يك جانبه و بي مزه.» فکر مي‌کنم خيلي هم که بخواهيم خوش‌بين باشيم،‌ اين بخش از اين کامنت، دقيقا دارد وانمود مي‌کند که حرف‌هايي که در اين کامنت آمده، کاملا کنايه‌هايي است خطاب به من و کامنتي که گذاشته بودم. حالا اگر حالش را داريد، کل کامنت‌ها را يک بار ديگر بخوانيد. اگر حالش را هم نداريد، کامنت دوم و پنجم و سيزدهم را يک بار بخوانيد.

    5- اميدوارم کسي تحليل خارج از متن نکند مجموع اين حرف‌ها را. گرچه به هر حال هر کسي حق دارد هر جور دوست دارد فکر کند.
    + سايه 

    با عرض سلام خدمت دو بزرگوار عزيزمون.

    تقريبا يه كم دير به بحثها رسيدم و با خوندن حدود 9 كامنت هم نتونستم چيز زيادي در بيارم. اونچه از كامنتها دستم اومد اين بود كه يه مقدار در خصوص مواضع و ديدگاههاي همديگه تند رفتيم. يه مقدار نتونستيم اصول بحث رو حفظ كرده و از نظرات همديگه دلخور شديم.

    از كامنتاي اول شروع ميكنم.

    جناب اجرايي، با يه برداشت سطحي از نوشته زينب جون ، و خب البته با يه استنتاج صحيح ، نظرشون رو گفتن. نتيجه حاصله از كامنت ايشون اين بود كه حرمت خانمها حفظ شده و خانمها و اقايون رو مكمل همديگه دونستن.

    سوتك عزيزم و جناب اجرايي در نظرات همديگه دچار سوء تفاهم شدند.

    بعد مدير اون كامنت رو گذاشتن و طبق فرمايش خودشون شايد اگه اين جمله رو نميذاشتن ، برداشت اشتباه از فرمايششون نميشد. من هم با آقاي اجرايي موافقم.

    و البته نتيجه حاصله از كامنت مدير هم درواقع به نوعي تائيد صحبت خود اقاي اجرايي بود. و صد البته ديدگاهي عقلايي به نظر آرماني زينب جون.

    بدنبالش مجددا جناب اجرايي با برداشت اشتباه از كامنت مدير اون كامنت تند رو گذاشتن.

    و در انتها من فكر ميكنم كه كامنت مدير ميتونست فصل الخطاب باشه چون از نظر من كامل و جامع هست. ايشون تو كامنت دوم دقيقا منظورشون رو از صحبتها عنوان نموده و توجيه و توضيح كافي و وافي رو ارائه نمودند. و دقيقا با خوندن دقيق كامنت و تذكر برخي نكات همون نظر اول بنده تائيد شده كه مضمون نظر اين دو بزرگوار يكي ميباشد.ببينيد.

    در هر حال

    من فكر ميكنم فصل الخطاب اين بحث كامنت جناب مدير ميباشد و خدا رو گواه ميگيرم كه اين رو نه بعنوان اينكه ايشون مدير ميباشند ذكر كردم بلكه از باب اينكه بعنوان فردي كه دير به صحنه رسيدم و تونستم از جميع جهات صحنه رو ببينم ذكر كردم.

    در انتها از دو بزرگوارمون جناب اجرايي كه هميشه با نظرات مفيدشون ما دو ميني ها رو به فيض رسوندند و همچينين مدير كه از راهنمايي هايشون هميشه بهترين استفاده رو برديم تشكر ميكنم البته از جانب تموم دوميني ها و باز هم منتظر نظراتشون در بحثهاي اتي هستيم. و البته ممممممم

    بگم كه گول اين بحثاي طلبگي رو نميخوريم و همون 2 _1 به نفع استقلال ....نع ببخشين به نفع خانوما حساب ميكنيم.

    يا علي.

    پاسخ

    با تشكر از فصل الخطابتون. و معذرت از بزرگواران به خاطر بيان عقيده ي به قول شما آرمانيم...و البته بيشتر تر معذرت از خانم هاي محترم به خاطر زدن يك گل به نفع آقايون:دي! علي يارتون.
    + ‌حسن 
    ياد و خاطره‌ي اين پست: تنها براي لذت، و کامنت‌هايش را گرامي مي‌داريم.
    + زينب 
    + حسن 
    راست و حسيني اش اينه که مضمون کامنتت رو نمي تونم باور کنم حامد؛ اميدوارم بقيه ي دوستان بتونن باور کنن.
    + حامد 

    آقاي اجرايي

    گذاشتم بعد از كامنتت، چند ساعتي بگذره تا بتونم با ارامش و دور از هياهو جوابي بدم. جوابي كه براي ايجاد ارامش و رفع سوتفاهم باشه نه براي جلوگيري از كم آوردن و يا توهين متقابل.

    روي اين حرفهايي كه دارم مي نويسم به هيچ عنوان فكر نكرده و تمامش را دارم في البداهه مي نويسم. فقط ميدونم كاملا ارامش دارم و خدا شاهده ذره اي ناراحتي از تو ندارم. در واقع نه الان بلكه هيچ لحظه اي از امروز ناراحتي از تو به دل نداشتم.

    بزرگترين اشتباهت اين بوده كه نظري كه به والله ذره اي تو توي اون نقشي نداشتي رو منتسب به خودت كردي. تو جواني هستي كه موهات رو مش مي كني؟ زير ابروت رو بر مي داري يا رژ لب مي زني؟

    تو همسر آينده ات رو با آرايش و پوشش نامناسب مياري بيرون كه بهت بگن متمدني؟ يا افتخارت اين مي شه كه همسر من چقدر با غريبه ها خوب خوش و بش مي كنه؟

    چطور تونستي اين مسائلي كه ذره اي در شان و جايگاه تو نيست رو به خودت نسبت بدي؟ اتفاقا من بايد از تو بپرسم كه تو كه مدت هاست من رو از نزديك مي شناسي، آيا ديدي حتي من همچين صحبت هايي رو به دشمن خودم نسبت بدم؟ آيا من حتي يك بار هم اون جنابي كه من رو متهم به بي اخلاقي در اردوي جنوب كرد رو متهم به بي اخلاقي كردم؟

    آقاي حسن آقا!

    كامنتي كه من گذاشتم فقط حرفش اين بود كه فضاي جامعه، الان ديگه اون قدرا متكي به مرد و برادر نيست. اين رو من كه سردبير نشريه دختران هستم در صحبتي كه با كارشناسا داشتم، حس كردم. اينكه فلان مسئول نيروي انتظامي مي گه بلوتوث هاي مستهجني كه ما تو گوشي دخترها پيدا مي كنيم از گوشي پسرها بيشتره. اينكه ارايش پسرا در تهران داره تبديل به يك فرهنگ مي شه. اين ها باعث شد من بگم كه الان ديگه مرد اونقدرا تكيه گاه نيست. اينا واقعيته. بازي با كلمات نيست.

    من تاكيدم روي غيرت و ناموس بود چون اصل تكيه زن بر مرد رو همين دو اصله. زن براي چي بايد رو مرد تكيه كنه؟ براي چند هزار تومن خرجي؟ براي خريد نان و غذا؟

    اصلا به قول زينب خانم همين شيرمرداني كه هشت سال جنگ كردند به خاطر چي بود؟ چيزي جز غيرت و ناموس بود؟ خيلي ها شايد بگن دستور حضرت امام و فرمان جهاد و اينا بوده؟ اگه زمان شاه اين جنگ صورت مي گرفت ايا كسي براي دفاع نمي رفت؟

    آقاي اجرايي!

    چند جمله اي هم دوستانه نقدت مي كنم. پيشنهاد مي كنم با ارامش جواب ديگران رو بدي و انتقاداتت رو هم با طمانينه تر مطرح كني. عباراتي مثل (حالم از اين جمله و يادداشت بد شد) در شان تو نيست. عباراتي مثل (اين مزخرفات و نامردي) در شان تو نيست.

    تو نظرت رو كه به قول خودت خيلي هم تند بود براي اين يادداشت نوشتي و من هم نظرم رو گفتم. و شايد اشتباهم اين بود كه بالاي نظرم در انتقاد به نظر تند و دون شان تو گفتم من با اقاي اجرايي موافقم. همين

    در هر حال فضاي نوشتاري يك فضاي مناسب براي سوتفاهمه. من اگه با اون كامنتم باعث شدم تو ذره اي از من ناراحت بشي و ذهنت مشغول بشه رسما با اعتراف به اشتباهم پيرامون مبهم بودن اون كامنت ازت معذرت خواهي مي كنم.

    + حامد 

    + حسن اجرايي 
    من نبايد اونجوري حرف مي‌زدم. و اين رو هم محض توجيه بشنويد که دست خودم نبود واقعا. يه حرفي زدم که واقعا فقط از روي اعتدال بود، و احساس کردم توي اين نوشته يه غلظتي از افراط هست که آزارم داد و نوشتم.

    به هر حال همه‌ي حرف‌هاي گفته شده توي اينجا رو درک مي کنم و مي فهمم، و پوزش مي‌خوام اگه با پيشفرض برچسب‌زني با کامنت خانم سوتک برخورد کردم. از خودشون هم معذرت مي‌خوام. اميدوارم مضمون چيزي که توي بخش دوم جمله‌ي بعد از ستاره نوشتيد هم رفع شده باشه.

    راست‌ش حرف‌ها خيلي آروم داشت پيش مي‌رفت، گرچه من با تندي شروع مي‌کردم و کامنت آقاي مدير خيلي برام آزاردهنده بود. چون حرف من اصلا ربطي به غيرت نداشت. من نگفته بودم آقايون نبايد غيرت داشته باشن و نگفته بودم اگه کسي به ناموس شما اهانت کرد شما خفه‌خون بگيريد. حال‌ام از خودم به هم خورد که کامنتي گذاشتم و حرفي زده‌م که کسي تونسته هم‌چه برداشتي از حرف‌ام بکنه.

    يه سوال از کسايي که اينجا کامنت گذاشتن دارم. با شناختي که از من و کامنت‌هايي که دست کم اينجا گذاشتم داريد، واقعا از من برمياد منظورم مزخرفاتي باشه که آقاي حامد توي کامنت‌شون به من نسبت دادن؟ حامد به خودت هم ميگم. واقعا تو که من رو از نزديک مي‌شناسي، من هم‌چه آدمي‌ام؟ شرمنده‌م دارم جلو بقيه اين رو مي‌گم اما خيلي نامردي. سه ساعت رفتم سر کلاس، و اومدم، اما هنوز حالم بده. و نمي‌دونم واقعا جز اين‌که يه خرده تند حرف زدم چه گناهي داشتم. تازه اون تندي‌م هم کاملا ناخوداگاه بود. اه.

    باز هم از خوانندگان و اهالي طعم شيرين دو دقيقه پوزش مي‌خوام. کاش اين کامنت رو هم نمي‌نوشتم. ولي شايد با اين غرهايي که زدم يه خرده آروم بشم.
    + سايه 

    سلام زينب جونم

    اوخ اوخ چه خبره!!

    با اون قسمت از نوشته ات كه در مورد شيرمردان جبهه ها نوشتي خيلي خوشم اومد. دستت درد نكنه.

    من صحبت جناب اجرايي رو فكر كنم متوجه شدم. ايشون منظورشون اينه كه زن و مرد هر دو مكمل و تكيه گاه هم هستن و اينكه خداي نكرده يه موقع شان و منزلت خانمها زير سئوال نره.

    موفق باشي.

    + سوتک 
    براي جناب اجرايي:
    1.قصد توهين. جسارت. برچسب زني يا هر چيز ديگه اي رو نداشتم و اگر حرفم جوري بوده که چنين برداشتي رو کردين عذر مي خوام?!
    2.«حرف‌هاي فمنيستي و زن‌سالارانه رو بذاريد کنار» منظورم اين نبود که شما چنين باورهايي داريد. وقتي توي کلاسي پر از دختر و پسر حتي آقايون هم فرياد واويلا براي حقوق از دست رفته‌ي زنان(!!!) داده باشند و تنها مخالف شما باشيد،‌شايد حق داشته باشيد چشم‌تان ترسيده باشد! جامعه از اين شعارهاي مسخره،‌ زيادي پر شده، حتي صدا و سيما و مراکز رسمي‌اش. قصد برچسب زني نبوده است.
    3. قبول دارم که هم مرد تکيه‌گاه است و هم زن، اما نوع تکيه‌گاه بودن‌شان فرق مي‌کند. فکر مي‌کنم اقتضاي نوع تکيه‌گاه بودن مرد، شير بودن را مي‌طلبد! فرق بين زن و مرد را که قبول داريد.
    * اميدوارم هيچ برداشت خاصي از اين کامنت نداشته باشيد که اصلا نوع برداشت‌تان از اين پس و گکامنت‌هايش را نمي‌فهمم!
    + حسن اجرايي 
    از بعضي ها اصلا انتظار برچسب زدن نداشتم. کاش اصلا کامنت نمي‌ذاشتم.
    پاسخ

    بعضي ها را نمي دانم. ولي شما لطف كرديد كه نظرتون رو نوشتيد...
    + حسن اجرايي 
    اين «هم» رو شما مي‌گيد. من اصلا نمي‌خواستم موضوع رو باز کنم. حرف من هيچ ارتباطي با فمينيسم و زن سالاري و اين بچه‌بازي ها نداشت. از بازي با کلمات جناب حامد هم ممنون‌ام.

    تصور من اينه که هر دو طرف تکيه‌گاه هم هستند. و توي قران و روايات هم همين رو مي‌بينيم. از برچسب‌هايي که دوستان چسباندند شديدا ممنونم. رزقکم الله منه کثيرا.
    پاسخ

    باور بفرماييد من هم چون نميخواستم موضوع رو باز كنم بيشتر توضيح ندادم. اثبات شي نفي ماعدا نمي كند. اگر گفته ام مرد تكيه گاهي است اين به اين مفهوم نيست كه برعكسش صدق نمي كند.
    + سوتک 
    براي جناب اجرايي:
    «اگر بناست مرد، تکيه گاهي باشد براي فرزندان و همسرش...»
    يک‌بار ديگه مي‌شه لطف کنيد و اين جمله رو بخونيد؟ اين جمله اين‌قدر آزاردهنده‌س؟ ضمن اين‌که هيچ جاي اين جمله «فقط» نداشته.
    حرف‌هاي فمنيستي و زن‌سالارانه رو بذاريد کنار، قبول نداريد مرد تکيه‌گاهه!؟ بهتره اين‌جوري بگم که يه وقت براتون آزاردهنده نشه: قبول نداريد مرد تکيه‌گاه هم هست؟
    پاسخ

    مي خواستم در جواب جناب اجرايي همين ها را بگويم كه ديدم شما گفتيد. ممنونم.
    + حامد 

    سلام

    دست شما درد نكنه

    يادداشت قشنگي نوشته بوديد. 2-1 به نفع دخترا.

    من هم با آقاي اجرايي موافقم.

    كدوم تكيه گاه؟ كدوم داداش مثل شير؟ كدوم غيرت و مردونگي؟

    الان آقا پسرها موهاشون رو مش مي‏كنند، زير ابرو بر ميدارن، رژ لب مي زنند، صداشون رو ناز مي كنند، ناز و عشوه ميان. (البته بعضي ها)

    الان ديگه هر كي خانمش رو آراسته تر بياره تو خيابون متمدن تره. الان اگه خانمت بلد نباشه با مرد غريبه خوش و بش كنه، امل حساب مي شه. (البته بعضي ها)

    تكيه گاه چيه آبجي؟ بي خيال اين حرفهاي يك جانبه و بي مزه.

    داداشي كه خودش دنبال دختراي مردم باشه انتظار داري واسه خواهرش غيرتي بشه؟

    پاسخ

    سلاام. ممنون. مثبت مي انديشمش دقيقا براي همين بود كه آن البته بعضي ها را فاكتور بگيريم. من منظورم به بعضي هاي ديگر بود....اندكي از آرزوهاي يك دختر از شير و شمشير بودن مردان سرزمينش!همين.
       1   2      >