و اما عشق زمینی...
عرض شود که...
و اما عشق زمینی
حکماً باید از عشق درختی بهتر نباشد، چرا که سیب درختی سرخ و زرد هم داره، اما سیب زمینیش نه.
اصلاً یعنی چی این حرفای بی ناموسی؟
برو پسر بچسب به کار وزندگی و خروس قندیت، این حرفا که آب و نون نمیشه آخه...
از بس عشق عشق کردی، کم مونده شوخی شوخی زمینمون بزنیا...
من ره به خلوت عشق، هرگز نبرده بودم...
هنوز هم نبرده ام...
فکر هم نمی کنم به این زودیا ببرم...
واما عشق زمینی
حکماً یه چیز ناگهانی باید باشه که بعد از یک تکان شدید، یهو قلمبی از توی زمین در میاد و می افته روی آدم، درسته؟
معلم انشا می گفت، علم بهتر است یا ثروت؟ اما معلم املا می گفت بنویس پسر، تو رو چه به این حرفا...
واما عشق زمینی
اصلاً کی این عبارت رو از خودش در آورد؟
کلاً چه مفاهیمی رو میشه طبقه بندی کرد و گفت انواع داره؟ آیا خود عشق ماهیتاً نوع پذیره؟
آیا اصلاً میشه بگیم زمینی و غیر زمینی داره؟
یا اینکه این تقسیم بندی بر اساس عوارض و نمودهای خارجی اون هست؟
یا بر اساس اون چیزی که بهش تعلق می گیره ، تقسیم میشه ؟
یا اینکه تعاریف متعددی شده ازعشق، هرکسی بنابر سلیقه خودش؟
و چندین یا و یای دیگر...
بنابراین، عشق زمینی ، همانست...
و دیگر اینکه انسان موجود بسیار پیچیده ای است، حتی پیچیده تر از کوچهی هفت پیچ شهر ما.
و اینکه انسان خیلی خیلی خودش را گول می زند،
وبعدها می فهمد، شایدم اصلاً نفهمد که چقدر خودش را گول زده.
و انسان سر خودش را شیره می مالد
و سر خودش را عنداللزوم شامپو هم می مالد.
کلمات کلیدی :