سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تاکسی‏های دهات ما!

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/4/7 2:22 صبح

برخی اوقات از زبان برخی اُناس حرفهایی می‏شنوی که کم می‏ماند به جای دُم، شاخ درآوری! البته دیگر این قسم سخنان اینقدر زیاد و عادی شده که یک گوش باید بشود در و دیگری دروازه.

چندی پیش سوار تاکسی پیکان سفید رنگی که سی دی چنجر رویش نصب و یک طناب دار کوچک از آیینه‏اش آویزان بود شدم تا از روستای ولی‏آباد بخش قرچک از توابع شهرستان ورامین در استان تهران به منزل برگردم. راننده که حدود سی سال می‏نمود با صورتی تراشیده و موهایی افشان و ژل مالیده و یک دستمال یزدی دور گردنش انداخته که هِی با کنترل سیستم‏اش وَر می‏رفت، به کنار دستی‏اش که مردی چهل ساله  و نحیف و شبیه اخوان فلوتی! می‏نمود و از درد دندان صورتش را گرفته بود، می‏گفت: آره قاسم! «م» هم مُرد. سرطان معده داشت والخ... [«م» همان «خدیجه دده بالا» از مطربه‏های قدیمی و یو اِس نشین می‏باشد، که در اواخر عمر نیز به مسیحیت گرویده و غسل تعمید به‏جا آورده بود. خواهرش سکینه معروف به «ه» چند سال پیش فوت کرده بود. شناختید دیگه؟!] بعد هم به نقل از یکی از ببینندگان ماهواره مرگ آن مطربه را به بارندگی شبش در کشور ربط داد و گفت: چند وقت پیش از یکی! پرسیدم که این مطرب‏ها و امثالهم بعد از مرگ جاشون کجاست و چه وضعی دارند؟ او هم پاسخش داده که یک دکتر-با عرض معذرت از آقای دکتر-دعا می‏کند که مردم مریض شوند تا مطبش خالی نباشد، یک دَفّان دعا می‏کند که مردم بمیرند تا جیبش خالی نشود؛ اما این‏ها دردشان را در دلشان نگه می‏دارند و در عوض مردم را شاد می‏کنند!!!والخ...

نمی‏دانم واقعا بنده خدا فکر می‏کند الان آن مطربه در درجات بالای بهشت در قصری نشسته و دور و برش پر از غلمان و خدم و حشم بوده و برای اهل بهشت کنسرت به‏پا کرده است؟!!! چرا با خودش فکر نمی‏کند که اگر پزشک و دفان نبود، مریض‏ها می‏مردند و مرده‏ها می‏گندیدند! به‏خاطر همین است که می‏گویم برخی اوقات یک گوش باید بشود در و دیگری دروازه! خدا این یک جو عقل ناقص و ضایع را از ما نگیرد! آمین.

پ.ن.1: دیدیم برخی دوستان دارند چند مین می‏نویسند، ما گفتیم مگر چه کم داریم؟ خونمان که رقیق‏تر نیست! ما هم می‏نویسیم.

پ.ن.2: با عرض معذرت از جناب مدیر و پسر عموی گل و گلابم که نوشته‏شان را پراندم. آقا جان شما که خودتان اصفهانی هستید و ارزش وقت را باید بهتر از ما طهرونی‏ها بدانید:دی. در تهران اگر معلمی سر کلاس حاضر نشود بچه‏ها خوشحال می‏شوند، اما می‏گویند در اصفهان برعکس است و بچه‏ها اعتراض می‏کنند!!! به حق چیزای ندیده و نشنفته:دی:دی.




کلمات کلیدی :