ارسالکننده : در : 87/11/25 11:27 صبح
سلام.
لطفا در این خروش وبلاگی شرکت کنید تا طعم شیرین دو دقیقه آپدیت شود....
منظورم با برنامه ریزی درسته...(توسط مدیر وبلاگ)...
چون من بلد نیستم کد لوگو درست کنم....عکس از من کد لوگو از شما!(عکسم همینه)
ممنون.
فاطیما
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 87/11/25 12:56 صبح
جمعه 20 دی 1387 , ساعت 10:31 صبح
خب قول میدم بعد از دو هفته با یک طرح جدید و کولاک کننده برگردم. ان شاالله
این جملات بالا شما رو یاد چی میندازه؟؟؟
درسته ! پست اخر جناب مدیر
از اونجایی که زمان برای جناب مدیر نمیگذره و همچنان در هفته اول تعطیلی به سر میبرند ، مجبوریم ما هم مطالب خود را با موضوع من در اوردی خود بنویسم تا در دومینمون رو تخته نکردن.(نمیدونم چرا بر خلاف ساعت اقای مدیر ، عقربه های ساعت خونه ما با هم مسابقه میذارن و خیلی زود به خط پایان میرسن، همیشه با نگاه کردن به ساعت یاد جمله: چقدر زود دیر میشود میوفتم.)
یادمه اوایل همش جناب مدیر کلاس به روز شدن هر روز وبلاگ دومین رو میذاشتن و میفرمودند:(هنوز یک روز هم نشده که این وبلاگ به روز نشده باشد و...)البته این مضمون فرمایششون بود نه عین کلمات.
حالا میبینیم نه تنها دو هفته ایشون به جهار هفته و در استانه پنجیم هفته است بلکه طی این یک ماه و اندی ، خیلی از روزها بوده که این وبلاگ به روز نشده است.
نمیدونم چرا و به چه دلیل ایشون زیر قولشون زدند و یا شاید کولاک کردن این وبلاگ این همه زمان برده است.
اگر جسارت کردم و کار ایشون رو بدون دلیل قضاوت کردم عذر خواهی میکنم ولی این نقد کردن رو هم از خود ایشون یاد گرفتم.
میخواستم مطلبی بنویسم که به پست اینده موکول میکنم.
یا علی
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 87/11/22 12:58 صبح
یادمه جوونیام(( تقریبا 10 سال از اون موقع میگذره)) ، که خیلی سرم داغ بود و نمی فهمیدم .خیلی درسم خوب بود و شاگرد اول و...
بخاطر همین موقع جشن ها و برنامه ها هم اولین نفری بودم که عهده دار کاری می شدم و کلاس ملاس تعطیل.
همیشه ذوق مجری شدن داشتم و دارم ، وقتی هم که 500 تا دانش اموزو معلم ها رو جلوی خودم میدیم صدام که هیچی سر اندر پا میلرزیدم .ولی از رو نمیرفتم و برنامه بعدی هم خودم اجرا رو قبول میکردم.
یکبار تصمیم گرفتم نمایشی رو ترتیب بدم و بازی کنم بخاطر همین به همه گفتم هر کسی که دوست داره در این نمایش بازی کنه باید زنگ های تفریح بیاد و تست بده. یه 30 نفری ثبت نام کردن.
بخند
+ هان؟
میگم بخند
+ هان ، خندم نمیاد
ردی
اینو با حرکت دست بخون(کتاب جغرافیا رو دادم دستش)
+ در این عکس فلات های ایران را می بینید که بصورت ...
نه خوب نبود با عرض شرمندگی ردی
اینو بخون و قاه قاه بخند
+ نمیشه گریه کنم؟ اخه گریه اسوون تره خب
ردی
خلاصه از همه تست گرفتم و همه بجز 2 نفر رد شدند و دوستام نقش اصلی رو تصاحب کردن .
جالب اینجا بود که در نمایش اصلا نیازی به خنده ،گریه و صحبت با حرکت دست نبود و اینها فقط بهانه ای برای تست بیشتر نبود.
خب بار اولم بود بلد نبودمو نیستم.
خدااز سر تقصیراتمون بگذره.
راستـــــــــــی 22 بـهمنتون مبــــــــــــــارکـــــــــــــــــ بــــــــاشــــــــه
برای خاک مالی کردن بینی دشمن بلند بگو مرگـــــــــ بــــــــــر اســـــرائــــیــــــل
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 87/11/13 9:20 عصر
دادن شاخه گلی به یک انسان زنده هیچ قابل مقایسه با تقدیم کردن تاج گلی به گور یک مرده نیست...
/معنای عمیقی دارد/
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 87/11/10 2:18 صبح
جلوی آیینه ایستاده است. با فکری سرگردان در هزار جا، به غریبه ی در آیینه می نگرد.
چشمانی را می بیند که دیگر از معصومیتشان خبری نیست. چشمانی به رنگ آسمان، اما مبهوت زمین. چشمانی که خالی از صداقت است.
دهانی که به دروغ باز شده است. به ناحق قضاوت کرده است. ناسزاها گفته است. تهمت ها زده است، و چه ماهرانه حق مردم را خورده است.
آن سایه ی سیاه و کدر ِافتاده روی آیینه، انعکاس قلبی است که همانندِ آبِ پاک و زلال، شفاف بود و حالا فرمان برِ شیطان است و مطیعِ اوامرِ او.
اعضایی که همه امانت از جانب خدا بودند، و او که امانت دارِ خوبی نبود. گویی همه شان لب به شکایت گشوده اند.
می شکند! آیینه هزار تکه می شود و...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 87/11/1 4:19 عصر
أَتَحْسَبُنَ الشِّدَّةَ فی حَمْلِ الحِجارَة ٍ إنَّما الشَّدَّةُ أَنْ یَمْتَلِیَ أَحَدُکُمْ غَیْظاً ثُمَّ یَغْلِبَهُ
نیرومندی را در بلند کردن سنگ نبینید،
نیرومند واقعی کسی ست که بر خشم خویش مسلط باشد.
حضرت محمد(ص)
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 87/11/1 4:19 عصر
اگر روزی نخواستی یا نتوانستی فرد گناهکاری را ببخشی ،
بدان از بزرگی گناه او نیست،بلکه از کوچکی قلب توست.
کلمات کلیدی :