سلامی چو بوی خوش آشنایی
با عرض سلام خدمت خوانندگان گرامی که هیچ جا ما رو ول نمیکنند و ما هم ایضا!!!
نمیدونم من پر رو هستم یا خوانندگان که هی مینویسم و اونها هی میخونند...
اینجا نوشتن ما در اثر اغفال شدن توسط کشکول عزیزه...هی خر(با کسره بخوانید) ما رو چسبید که آقا دستم به دامنت(کدوم دامن حالا بماند!)بیا این وبلاگ متروکه رو رونق بنداز...تو که خوشتیپ و پرطرفداری(به جون مادرم راست میگم،همه اینها رو چند بار و به شدت به من گفت) این وبلاگ دست تو رو میبوسه(آخ من میمیرم واسه بوسه!)...
خلاصه هی خواستیم دودور کنیم،اما مگه این کشکول ول کن معامله بود(فکر بد نکنید ها)ول کن نبود و یهو امروز چشم باز کردم دیدم ای دل غافل اینجا هستم و داره یه بویی مییاد...یه بوی خاص...بوی چیز دیگه...گیر ندید،هولم نکنید تا یادم بیاد...
آهان...بوی آشنایی...یعنی اینکه...ای بابا...خیر سرم میخواستم بگم سلام عزیزان،سلامی چو بوی خوش آشنایی...
این پارسی بلاگ هم یه جوریه...من هنوز زیاد باهاش جور نشدهام...در ضمن کشکول هم گفته باید شنبهها اینجا بنویسم،میبینید که من چقدر حرف گوش کن هستم و یکشنبه دارم این مطلب رو پست میکنم...
با چرت و پرتهای خودم در خدمتتون هستم،روزش معلوم نیست...ورود پدر رو به این وبلاگ تبریک میگم...
به قول کشکول: یا علی!
پ.ن: الآن به این کشکول گفتم که چه جوری میشه توی متن لینک داد؟...به من میگه:تبلیغ وبلاگ خودت رو نکنیها!...من هم گفتم:بابا جان میخوام لینک تو رو بذارم...برگشته و گفته:کاری خوب و پسندیده است...بکن،بکن...
_چشم!
کلمات کلیدی :