عشق ابهام!
تفریح؟ آخه آدم که همه رازهاش رو همه جا جار نمیزنه!
بزرگترین تفریح من یه زمانی این بود که برم میدون ولـ... و از اونجا برم پارک ولـ... و بشینم و ... . بعد از اون برنامهم یه خرده عوض شد. فکر کنم بزرگترین تفریحم شد اینکه برم خیابون معا... و از اونجا هم میرفتم پارک ملـ... و ... . البته این دومی یکی دو باری بیشتر اتفاق نیفتاد. الان هم بزرگترین تفریحم اینه که برم خیابون معا... و از اونجا برم گلـ... و از اونجا هم برم بوستان امـ... و ... .
بزرگترین تفریح من اینه که دو تا از اون بستنی قرمزا بگیرم و ... .
البته خب خیلی کم پیش میاد. دیگه خودتون حساب کنید درصد مستی و درصد نشئگی رو!
از اینا که بگذریم، شعر خوندن هم خیلی تفریح ایولیه. و ایضا کتاب دیدن. یه وقتایی یکی از تفریحهای همیشگیم گشت و گذار توی کتابخونهها بود؛ آه! چه لذتی داشت؛ و البته هنوز هم داره!
عشق میکنم مبهم مینویسم!
کلمات کلیدی :