سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خداحافظ عشق من

ارسال‌کننده : سایه ساروی در : 86/9/21 12:11 صبح

 دوستش داری. این رو همه میدونن. انقدر در ملاء عام قربون صدقش رفتی که رسوای خاص و عام شدی. جای خیلی چیزارو برات پر کرده بود. وقتی که نگات میکرد و حرفای قشنگت رو مثل خودت تکرار میکرد فکر میکردی که همه دنیا رو بهت دادن. وقتی که بهت سلام میداد و در جواب دوستت دارمت فقط نگات میکرد، دلت پر میکشید که اون چشمای قشنگش رو ببوسی. وقتی بعد از ساعتها دوری به عشق دیدنش خودت رو بهش میرسوندی و قربون صدقش میرفتی و اون با غرورش فقط نگات میکرد ، هرگز ناراحت نمیشدی، آخه حرف دلش رو از سکوتش میخوندی.

                                                                                   

 چند وقتی بود که همه بهت و بهش گیر داده بودن. هیشکی درکت نمیکرد. همه فقط میخواستن اونو نداشته باشی. هیشکی کار به دل تو نداشت. برا هزارمین بار گفتی که دوستش داری اما باز ..... تکرار و تکرار. جدایی و جدایی. همه بهانه سلامتی تو رو داشتن. هیشکی فکر نمیکرد که شاید در نبودش بیشتر سلامتی جسم و روحت به خطر بیفته. یک ماه بود که مقاومت میکردی. نمیتونستی ازش دور شی حتی به قیمت سلامتیت. بالاخره با وساطت کسی که حرفش برات محترمه و عزیزه راضی میشی و الان ..... سه روزه که ازش دوری. بهش اس ام اس دادی که حالا دیگه ندارمش. سه روزه که انگار همه راحت شدن. اونو ازت گرفتن و به دنبال کار خودشون رفتن و به خیال خودشون حالا تو باید خوب بشی. جالبه که تو این سه روز که اونو ازت دور کردن خودشونم ازت دور شدن. یه جورایی خوشحالی، آخه تو این سه روز خوبتر که نشدی ، هیچ بدترم شدی.تقریبا غمباد گرفتی. تو نمیدونی این یعنی چی، اما بزرگترها بهش میگن غمباد.

پرنده قشنگم رو، سه روزه که ندیدم. سه روزی که انگار همه چیز و همه کَس نیز با هات سر جنگ دارن.  دل تنگشم. همین.




کلمات کلیدی :