یادش بخیر قدیما چه روزگاری داشتیم
به نام خدا
دلم میگه :
یادش بخیر قدیما چه روزگاری داشتیم
اون وقتا انقدر مردم واسه هم کلاس نمیذاشتن، محبتا بیشتر بود.
انقدر تجملات نبود و مراسما ساده برگزار میشد.
اون موقعا دلا خیلی بهم نزدیکتر بود ، زود زود بهم سر میزدند ، انقدر رفت و آمد براشون مهم بود که چی خوردن و چی پوشیدن مهم نبود.
یادش بخیر قدیما بیشتر به بزرگترا احترام میذاشتن، حرمت ریش و موی سفید رو نگه میداشتن.
اون موقعا رودر وایسی ها کمتر بود، انقدر تعارف نمیکردن.
اون موقعا اگه از یکی خوششون نمیومد راست و پوس کنده بهش میگفتن و انقدر دورویی نمیکردن که جلوش به به و چه چه کنن و چایی بیزن... ولی پشتش طرف رو بی آبرو کنن.
قدیمترا اگه کسی از دستش برمیومد واسه دیگری کوتاهی نمیکرد.
اگه یه اتاق خالی هم داشت اون رو به یه بنده خدایی میداد تا مدتی که خونه نداره ازش استفاده کنه.
اگه دختر دم بخت داشت به اولین خواستگار نجیب و اهل کاری که میرسید میداد نه اینکه انقدر سنگ جلوش بندازه.
قدیما مردم بیشتر به فکر بچه دار شدن بودن و کمتر دم از خودخواهی و خوشگذرونی میزدند و نمیگفتن: بذار کیف و عشقمون رو بکنیم هر وقت دیدیم داریم پیر میشیم یه بچه میاریم که فقط نگن یارو اجاقش کور بود.
یادش بخیر قدیما خیلی بچه ها به پدر مادرشون میرسیدند و کمتر ازشون توقع داشتن، وقتی بزرگ میشدن عصای دست ننه بابا بودن و بهشون رسیدگی میکردن نه اینکه بذارنشون سالمندان.
هییییییییییییی چی بگم که دلم خیلی پره:
از دست این زمونه...
کلمات کلیدی :