زمستانهای گذشته
وقتی در خاطرات شبهای زمستانِ سالهای گذشته فرو میروم ناخودآگاه سرمای سخت آن، مرا به این فکر فرو میبرد که آری آن زمان، بسیار رنجآور ولی شیرین بود. صدای پیرمرد تنها که سکوت شب را میشکست؛ در حالی که تنی لرزان از سرمای شبهای زمستان داشت، به در خانههایمان میآمد و گاری پر از بشکههای نفت را با دستهای پینه بستهاش به حرکت در میآورد.
همیشه وقتی اسم بشکه را میشنوم یاد آن روزها و شبهای سپری شده در زیر کرسی یا در کنار بخاری نفتی ذهنم را محو خویش می کند.
آری! دیگر به پایان رسید آن روزهایی که مردم با بشکههای نفت و بخاریهایی کوچک باگرمای دلنشینش در کنار مهر و محبت بزرگان خانواده، این شبهای طولانی و دلگیر را با خوشی سپری میکردند.
یاد آن روزها جاوید...
کلمات کلیدی :