شرمگین
تو حادثه کربلا پنج جا شرمگینی رو با تمام وجود حس میکنی.
1- یکی اونجایی که ابوالفضل با دست خالی میخواست برگرده به خیمه. آبی نداشت. خیلی شرمگین بود.
2- دوم اونجایی که امام حسین (علیه السلام) میخواست جنازه علی اصغر رو برگردونه. فرزندی نداشت. رفته بود علی اصغر را سیراب کنه. حالا بره به مادرش چی بگه؟
3- اونجایی که حر اومده بود از امام حسین و کودکان عذرخواهی کنه. رویی نداشت. بچهها ازش می ترسیدن آخه.
4- اونجا که ذوالجناح تک و تنها به خیمه ها برگشت. امام حسینی نداشت.
5- و اونجایی که زینب میبینه که گوش یکی از دخترا گوشواره نداره. زینب اینجوری امانتداری می کنی؟
نمیدونم کدوم یک از این شرمگینی ها از همه سخت تره.
کلمات کلیدی :