برای سنگ قبر...
سنگ قبر. ما از این موضوعها خوشمان نمیآید. آخر ما دوست نداریم خاطر عزیزانمان را مکدر کنیم. آخر این روزگار دون تا دلتان دلمان دلشان بخواهد اسفبار هست که نیازی به حرفهای حزنآلود ما نباشد.
راست راست راستش را بخواهید ترجیح میدهم اصلا ننویسم. اما دوست ندارم بینظم باشم؛ یا شاید نمیخواهم بینظمتر از اینها باشم. یک سنگ قبر هست توی این دنیا؛ که من خیلی دوستش دارم؛ و الان دلم برایش تنگ شده. همان سنگ قبری که هر وقت میروم، مینشینم؛ دستم را رویش میکشم و میکشم. همان سنگ قبری که یک جایش اشتباه حکاکی شده. راستش را بخواهید نباید این چیزها را بگویم؛ اما به جای مهر نوشته تیر.
گاهی شده بروم روی آن سنگ قبر بنشینم و چشم به خاک بدوزم. یادش به خیر. خیلی وقت است نرفتهام؛ نتوانستهام بروم. دلم تنگ شده؛ خیلی...
کلمات کلیدی :