نمیتوانم
مامان. این کلمه با این کلمه خیلی فرق داره: مامااااااان.
این اولش. بعد اینکه وقتی اسم مامان میاد من یه جوری میشم. به کسی مربوطیتی نداره دقیقا چجوری میشم ولی اجمالا بدونید خودم هم نمیدونم دقیقا چه حسیه!
مامان. حکما با مادر خیلی تفاوت میکند. حق داری باور نکنی اما برای من زیاد توفیر ندارد؛ مادر یا مامان. هر دو تنها ادراکهایی انتزاعی هستند. نه که درک نکنم مادر یعنی چه و مامان یعنی چه! حتا از این هم اگر بگذریم که برای درک مادر بودن باید مادر بود، دست کم برای درک مادری باید مادر را درک کرد. البته اینها را باید دربارهی مامان میگفتم.
مامان از آن چیزهایی است؛ چیزها که نه! راستش هیچ کلمهای نتوانستم پیدا کنم؛ شما بگویید از آن دست معجزاتی است که نمیتوان شرح کرد؛ و نمیتوان تفسیر کرد. راستش را بخواهید بارها و بارها جسارت کردهام و گفتهام مامان یعنی دلسوزی بیش از اندازه؛ یا گفتهام مامان یعنی عشق بیش از اندازه به فرزندان؛ اما بیشک چرندیاتی بیش نگفتهام.
شک ندارم اگر 5 پدیدهی غیر قابل فهم در میان مفاهیم دنیا باشد، یکیاش همین مامان است.
کلمات کلیدی :