آفرینش
یا رفیق!
نیافریده اند شانه های کوه را
مگر برای گریه های آسمان
که دم به دم نبودن نگاه آبی تو را بهانه می کند
و دشت را
مگر برای باد
که پشت این حصار
به انتشار غربت غریب تو
مسافری همیشگی ست
نیافریده اند گریه را
مگر برای چهره کبود
و ماه را
مگر برای روشنایی مزار بی نشان تو
نبافریده اند آه را
مگر برای لحظه های ساکت بقیع
مرا
مگر برای شعر
و شعر را
مگر مدیحه گو، سیاهپوش تو
و مرگ را نیافریده اند
مگر در انتهای جستجوی ما که تا کنار سبز تو نمی رسد
و زرد می شود...
حمیدرضا شکارسری
کلمات کلیدی :