هر لحظه انتقام میگیرم...
من توی این عکس چیزی نمیبینم؛ چیزی نمیبینم جز یک عبارت...
میروم تا انتقام ... بگیرم.
دوست ندارم به این عکس، نگاه جنگی داشته باشم. گرچه آنکه این جمله پشت یونیفرمش نوشته شده، رزمنده است. من این عبارت را برای خودم میخوانم؛ و برای خودم میدانم؛ گرچه زبانم نمیتواند جای آن سه نقطه را پر کند.
من دارم در همین روزگار زندگی میکنم. روزگاری که گرچه عصر جنگ و خون و غربت حقیقت است، اما پیروزی از آنِ آنهاست که برای هر مبارزهای آمادهاند.
این عکس برای من نماد عزت است. این عکس را وقتی میبینم به خودم میبالم که حاضرم هر کاری بکنم اما عزت انسانیام را به کسی نفروشم؛ حتا اگر هیچگاه نتوانم در جنگی پیروز شوم؛ حتاتر اینکه نتوانم انتقام ... بگیرم. حتاتر اینکه حتا نتوانم هیچ دلخوشیای بیابم.
او که رفت؛ و آنهایی که رفتند، دلخوشیشان این بود که با رفتنشان انتقام سـ... نه! نمیتوانم. که با رفتنشان انتقام ... میگیرند. و من دلخوشم به اینکه هر لحظه که با جنود شیطانی درونیام بجنگم، از شیطانهای درونی و برونی انتقام گرفتهام. حتا از همانها که ... .
و من دلخوشم به این؛ که اگر ذرهای برای دردهای مردم دل میسوزانم، بیشک انتقام گرفتهام؛ از همانها.
خدایا! به ما بفهمان که مبارزه مبارزه است؛ و هر مبارزهای در راه حق، مقدمهای است برای گرفتن انتقام ... .
شاید بگویی مقدمه نیست؛ بلکه مبارزه در راه حق خود ِ انتقام گرفتن است؛ نمیدانم.
و تو ای زهرا! ای پارهی تن رسول! دست گیر!
کلمات کلیدی :