آبی که از طریق مجاری غیرقانونی و به طرز فجیع نوشانیده شدم
دانشجو بودم. خیر سرم کوچکترین دانشجو. از لحاظ سن و عقل و هیکل و قد و همه چیز. بچههای خوابگاه خیلی بهم زور میگفتن. یه بار تازه از کلاس برگشته بودم و خواب بودم که بیدارم کردن برو آب بیار. باید سه طبقه میرفتم پائین و از انتهای حیاط براشون آب میآوردم. گفتم به من چه خودتون برید. سه ثانیه نگذشته بود که ترجیح دادم بقیه خواب رو در بیرون از اتاق انجام بدم. البته در واقع اونا با پرت کردن من به بیرون از اتاق این ترجیح رو دادن. پارچ هم بر سر مبارک فرود آمد.
پارچ رو برداشتم و برای اینکه دق دلیم رو خالی کنم رفتم تو دستشویی و از آب آفتابه ریختم تو پارچ. باید بیشتر معطل میکردم تا شک نکنند. همینطور که آب از آفتابه به داخل پارچ ریخته میشد دست و پاهام رو هم باهاش شستم. یه کم آروم تر شده بودم. یکی دو بار آب را از آفتابه به پارچ جا به جا کردم تا هم وقت تلف بشه هم خواص کامل آب از ته آفتابه جدا بشه. کم کم رفتم طرف اتاق. پارچ رو دادم به بچهها و گرفتم خوابیدم. نفری یکی دو تا لیوان آب خوردند. هشت نفر توی یه اتاق!!
کمکم داشتیم برای خواب آماده میشدیم که یکی از بچههای اصفهانی اتاق بغل اومد تو اتاق و جزوه میخواست. تا داشتم جزوه براش پیدا میکردم گفت:
+حامدی! قضیهی این ریختن آب از تو آفتابه به پارچ و از پارچ به آفتابه چی بود؟ آزمایشی چیزی باید انجام میدادیم؟
گفتم آهان هفته پیش رو میگی؟ نه همینجوری میخواستم ببینم یه آفتابه چهقدر گنجایش داره.
+خل شدی؟ هفتهی پیش چیه بابا. همین الان. یادت رفته؟
بیا سعید جان اینم جزوه. برو دیگه بچهها میخوان بخوابند.
کار از کار گذشته بود. قضیه لو رفته بود. هیچ وقت یادم نمیرود. مرا خواباندند و دست و پایم را محکم گرفتند. یکی از بچهها رفت آفتابهی مذکور را آورد. اولش مقاومت کردم و آب نخوردم. ولی هم لباسهایم خیس شد و هم کتک مفصلی خوردم. این بود که من هم مُردم!!
افاضات التهیه:
ببخشید طولانی شد. این قضیه برای سال 81 هست.
دیگه از اون به بعد کسی جرات اینکه به من بگه برو آب بیار رو نداشت.
فردای اون شب، این قضیه دهن به دهن پیچید و باعث شکستهشدن ابهت چند تا از بچههای گنده لاتی که تو اتاق ما بودن شده بود. بندههای خدا تا میومدن یه جا برای کسی خط و نشون بکشند بهشون میگفتن میدیم فلانی برات آب بیاره. البته خب همین تحریکها هم باعث شد تا یک هفته بعد از اون قضیه من هر شب بدنسازی مفصلی روم انجام بشه.
وقتی موضوع آفتابه رو گذاشتم اصلا یاد این قضیه نبودم تا امشب.
تا اونجایی که یادمه این قضیه رو یه بار دیگه توی اینترنت نوشته بودم ولی هر چی گشتم و فکر کردم یادم نیومد کجا بوده!
کلمات کلیدی : آفتابه