بر بازی اشتباه من خندیدند!
گفتند: کلاغ ،شادمان گفتم:" پر"
گفتند: کبوترانمان،گفتم "پر"
گفتند :خودت به اوج اندیشیدم
در حسرت رنگ آسمان گفتم:" پر"
گفتند: مگر پرنده ای ،خندیدم
گفتند: تو باختی و من رنجیدم
در بازی کودکان فریبم دادند
احساس بزرگ پر زدن را چیدم
آنروز به خاک آشنایم کردند
از نغمه ی پرواز جدایم کردند
آن باور آسمانی از یادم رفت
در پهنه ی این زمین رهایم کردند
حالا همه عزم پر گرفتن دارند
دستان مرا دوباره می آزارند
همراه نگاه مات و بی باور من
از روی زمین به آسمان می بارند
گفتند: پرنده گریه ام را دیدند
دیوانه ی خاک بودم و فهمیدند
گفتم که: "نمی پرد" ،نگاهم کردند
بر بازی اشتباه من خندیدند!!!
کلمات کلیدی :