پیشنهاد روشن
یادم باشد همین الان داشتم مینوشتم، یک حرکت ناخودآگاه باعث شد همهی چیزهایی که نوشته بودم بپرد. سلام آقای پارسیبلاگ.
خب. از این که بگذریم، نوشته بودم که بیاییم و این هفته یک کودتای خزنده انجام بدهیم و موضوع را عوض کنیم. البته خیلی کار بدی است که آدم دستور مدیر را بیخیال شود، اما فکر نمیکنم همینگوی هم توانسته باشد دوازده ساعته یک داستان خلق کند، آن هم داستانی که چند نفر دیگر هم بخواهند پی آن را بگیرند و ادامهاش بدهند.
علاوه بر این، بالاخره تکلیف وبلاگ ما هنوز روشن نیست. نمیدانیم قرار است اینجا چه اتفاقی رخ بدهد. البته میدانیم وبلاگ است و گروهی بودناش را هم میدانیم، اما بیش از این چیزی نمیدانیم.
این هفته، پیشنهاد بدهیم. گلهگذاری و انتقاد و «کاش اون وقت اینجوری نشده بود» و «من اصلا حالم بد شد وقتی اونجوری شد» را بگذاریم کنار و پیشنهادهای روشن و کاربردی بدهیم برای ادامهی کار دومین.
اول از خودم. بیاییم و برای هر روز، یک موضوع مشخص، یا یک قالب مشخص بگذاریم. مثلا کلی نوشته بودما. آدم با چه انگیزهای بنویسه! نق زدن بسه. خب. قالبهایی مثل طنز، «گیر دادن به یک خبر»، گفتوگو، حدیث با توضیح کوتاه. خب من چند تای دیگه هم نوشته بودم که الان یادم نمیآد. موضوع هم مثل بهداشت و سلامت، فرهنگ و اجتماع، دین و زندگی(بله. میدونم یاد دبیرستان میافتی، اما زمان ما اسمش یه چیز دیگه بود!) و ایضا اینجور چیزها.
پیشنهاد دوم. خب بابا جان من. وقتی حال نوشتن نداری، مجبور نیستی که همین جوری یه چیزی بنویسی که نوشته باشی. خب ننویس اصلا. نه. بنویس. ولی حالا سعی کن توی همون بیست و چهاااااااار ساعتی که وقت داری، بهش فکر کنی و یه چیز به درد بخور بنویسی. به خودم هم دارم میگویم به خدا. هر وقت هم چیزی نوشتیم، -به جان من- بیاییم یک بار با این دید که «اینی که نوشتیم به چه دردی میخوره حالا» نوشتهمان را بخوانیم. و انصاف بدهیم و اگر به درد نمیخورد همان جا پرینت بگیریم و پارهاش کنیم.
پیشنهادهای من تمام شد. برای این که به درد نخور نشود، ادامه نمیدهم. چیز دیگری اگر به ذهنام رسید، یا همین جا اضافه میکنم و یا توی نظرات مینویسم.
یک پیشنهاد به درد بخور؛ وقتی میخواهید «اینتر» بزنید و برید پاراگراف بعدی، دو تا «اینتر» بزنید. به اندازهی نوشتهها هم دست نزنید. و ایضا به رنگاش.
خب. از این که بگذریم، نوشته بودم که بیاییم و این هفته یک کودتای خزنده انجام بدهیم و موضوع را عوض کنیم. البته خیلی کار بدی است که آدم دستور مدیر را بیخیال شود، اما فکر نمیکنم همینگوی هم توانسته باشد دوازده ساعته یک داستان خلق کند، آن هم داستانی که چند نفر دیگر هم بخواهند پی آن را بگیرند و ادامهاش بدهند.
علاوه بر این، بالاخره تکلیف وبلاگ ما هنوز روشن نیست. نمیدانیم قرار است اینجا چه اتفاقی رخ بدهد. البته میدانیم وبلاگ است و گروهی بودناش را هم میدانیم، اما بیش از این چیزی نمیدانیم.
این هفته، پیشنهاد بدهیم. گلهگذاری و انتقاد و «کاش اون وقت اینجوری نشده بود» و «من اصلا حالم بد شد وقتی اونجوری شد» را بگذاریم کنار و پیشنهادهای روشن و کاربردی بدهیم برای ادامهی کار دومین.
اول از خودم. بیاییم و برای هر روز، یک موضوع مشخص، یا یک قالب مشخص بگذاریم. مثلا کلی نوشته بودما. آدم با چه انگیزهای بنویسه! نق زدن بسه. خب. قالبهایی مثل طنز، «گیر دادن به یک خبر»، گفتوگو، حدیث با توضیح کوتاه. خب من چند تای دیگه هم نوشته بودم که الان یادم نمیآد. موضوع هم مثل بهداشت و سلامت، فرهنگ و اجتماع، دین و زندگی(بله. میدونم یاد دبیرستان میافتی، اما زمان ما اسمش یه چیز دیگه بود!) و ایضا اینجور چیزها.
پیشنهاد دوم. خب بابا جان من. وقتی حال نوشتن نداری، مجبور نیستی که همین جوری یه چیزی بنویسی که نوشته باشی. خب ننویس اصلا. نه. بنویس. ولی حالا سعی کن توی همون بیست و چهاااااااار ساعتی که وقت داری، بهش فکر کنی و یه چیز به درد بخور بنویسی. به خودم هم دارم میگویم به خدا. هر وقت هم چیزی نوشتیم، -به جان من- بیاییم یک بار با این دید که «اینی که نوشتیم به چه دردی میخوره حالا» نوشتهمان را بخوانیم. و انصاف بدهیم و اگر به درد نمیخورد همان جا پرینت بگیریم و پارهاش کنیم.
پیشنهادهای من تمام شد. برای این که به درد نخور نشود، ادامه نمیدهم. چیز دیگری اگر به ذهنام رسید، یا همین جا اضافه میکنم و یا توی نظرات مینویسم.
یک پیشنهاد به درد بخور؛ وقتی میخواهید «اینتر» بزنید و برید پاراگراف بعدی، دو تا «اینتر» بزنید. به اندازهی نوشتهها هم دست نزنید. و ایضا به رنگاش.
کلمات کلیدی : داخلی