مثبت می اندیشیم!
کار همیشگی شان بود. هر وقت کم می آوردند با صدای بلند می خواندند: «پسرا شیرند، مثل شمشیرند/ دخترا موشند، مثل خرگوشند» و بعد موووووشش را آن قدر می کشیدند تا بشود هیزم آتشی که از چشم ما گل دخترها بیرون زده بود!
خلاصه اش ساعت ها القاب خوشکل و خوشمزه بین دخترها و پسرها رد و بدل می شد تا مادربزرگ مهربان از راه برسد و با دو جمله ی پسر، پسر قند عسل! دختر، دختر طلا و زر! آتش بس اعلام شود.
اما راستش را بخواهی از بس در همان بازی های بچگی مان شنیده ام که پسرا شیرند و مثل شمشیر. شیر و شمشیر بودن شان را بدجوری باورم شده....حتا بعد تر ها به این نتیجه رسیدم که چیز خیلی عجیبی هم نیست. پسر جماعت باید که چون شیر، سلطان جنگل ها! قوی و استوار و نترس باشد. تا شیر مردانی همانند آن ها که جان شان را فدای میهن کردند از بین شان بیرون آید. می دانی از همان بچگی آرزو داشتم یک داداش شیر و پلنگ و مثل شمشیر و تفنگ داشته باشم، تا آن سوسک سیاه و بدترکیب را لِه کند و چشمان پسر همسایه را از حدقه در بیاورد!! اصلا آقا جان، اگر بناست مرد، تکیه گاهی باشد برای فرزندان و همسرش، به نفع خودمان است که شیر باشد! و هوش سرشار خرگوش و زیرکی جِری بماند برای خانم ها!
تمام.
کلمات کلیدی :