پسران، شیر بی کوپال !
حرفی که میخواستم بنویسم، پیشتر دوستان بیان کردند. که این رجز خواندنها و طعن و تحقیرها در کلامِ دختران و پسران، از لطایفِ خلقت است در بیانِ آنچه گفتنش را آشکارا و صریحا نمیتوانند، بلکه همین گونه خوشتر آید در حدیث دلبران !
پس بنا به تهی شدنِ زبان از بیان، که آن بیان، بهترین بود در دوری از شرِّ عظیم داوری در این میان، که میانه ای بس خطیر است و از روز اول چنین بوده و هنوز که هنوز است نمیدانند کدام اصل بود و کدام فرع بود و گواهیِ یک دنده ی کمترِ آدم از حوا هم حلِّ مشکل نکرد!
ظواهر امر چنین است که جماعت، بنا به اصلِ" سخن ز پیر مجلس باز پرس"، بعداز همه گونه زورآزمایی و مساوی شدن کفه یِ ترازو، جویای راز از گذشتگان شدند، پس بشنوید ای پسران که : همان لطایفِ خلقت، وقتی به لطائفالحیل، شما را به بند درآوردند، چنان به لطافت به روزگارتان بیاورند که روزگار باز نشناسید و موش از خرگوش، و چنان شمشیر برکشند، نه از نیام، بلکه از کام، که هر چه یال دارید بلکه هر چه کوپال، یکسره بریزید و زبان در کام کشید...
و آیندگان چنین بنویسند، فلان مرحوم مغفور بعد از آن دقایق، کنج عزلت برگزید و دیگر اثری ازو باز نیامد نه ز شرم کوپال که وی را نمانده بود، بلکه از ترس شمشیر ها که بر وی بر آمده بود.....
کلمات کلیدی : پسران، دختران، یال و کوپال، موش و خرگوش، شیر و شمشیر