دهاتی بدبخت
خوشا به حالت ای روستایی
چقدر ساده زندگی می کنی، چقدر غذاهای سالم می خوری، چقدر هوای پاک تنفس می کنی، مناظر زیبا می بینی. خوش به حالت. خوش به حالت چقدر راحت و بی تکلف زندگی می کنی، چقدر سلام هایت بی دریغ است و بی طمع، چقدر وقتی در کوچه باغ ها راه می روی، در سایه ی خنک درخت و بوی نم دیوار های کاهگلی، افکارت آرام و بی دغدغه است ... اما ما این جا حالمان خوب نیست، هر روز باید صبح بیدار شویم به زور آفتاب را از لابه لای ساختمان ها و تیربرق ها پیدا کنیم، همه چیز را آماده می خریم، در بین این همه سر و صدا می رویم و می آییم و هر روز سیاه تر می شویم، در جمعیت له می شویم، دودی می شویم، دلمان هم دیگر دودی می شود. ما این جا حالمان خوب نیست، هر روز با هم دعوا می کنیم، هر روز به هم دروغ می گوییم،تهمت می زینیم، فحش هم حتی می دهیم! ما این جا حالمان خوب نیست. ما همه خسته ایم. فسرده ایم.
آنقدر که حتی دو سه جمله ی زیبا را هم نمی توانیم در ذهن کنار هم بچینیم و نوبت هامان را به همین راحتی تمام می کنیم ... فرصت هایمان را
کلمات کلیدی :