سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هر کسی از زن خود شد یار من

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 88/2/8 1:34 صبح

وقتی دغدغه‌ی یک دختر جوان، ازدواج باشد؛ بی شک این امر در تمام مسائل زندگی او تاثیر می‌گذارد. وقتی صحبت از ازدواج برای یک دختر تابو و خط قرمز باشد، یقینا این مورد در بقیه مسائل نمود پیدا می‌کند. امری که این روزها به شخصه در فضای اینترنت بسیار با آن روبرو هستم. فرندفید و توییتر مملو از جملاتی است که آدم ناخوداگاه حواسش ازدواجی می‌شود!!  و خب طبیعی است که این مسئله فقط مربوط به دختران نیست.

کاری به موضوع همایش و بحث مهدویت ندارم. با این تفاسیر این شعر مولوی به نظرم با بحث سوالات دختر خانمها مرتبط بود. شاید هم مرتبط نبود. به هر حال از دید من این شعر مرتبط بود. حرف حساب این شعر هم این است که یک پدیده را هر کس طوری می‌بیند که در ذهنش دغدغه‌اش وجود دارد. مدیونتان باشم اگر خودم فهمیدم الان چه گفتم.

قصه‌ی همان فیلی است که در تاریکی هر کس به یک قسمت بدنش دست می‌کشید و با ذهنیت خودش می‌گفت این یک بادبزن یا ناودان یا ستون و ... است.

پیل اندر خانه‌ی تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هنود (هنود یعنی هندی ها)
از برای دیدنش مردم بسی
اندر آن ظلمت همی‌شد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکیش کف می‌بسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید
آن برو چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود
گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست
گفت خود این پیل چون تختی بدست
همچنین هر یک به جزوی که رسید
فهم آن می‌کرد هر جا می‌شنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف (یکی بگوید چیزی مثل دال است و دیگری بگوید شکل الف)

چقدر این روزها در دانشگاهها همایش ازدواج کم شده است. چقدر این روزها در دانشگاهها همایش ارسال بلوتوث‌های مستهجن بین پسر و دختر زیاد شده است. چقدر این روزها مدیر، یادداشت‌های شعاری و کلیشه‌ای می‌نویسند. همی انسان حالش بهم می‌خورد.




کلمات کلیدی : زن، ظن، امام زمان، مولوی، ازدواج