دریا همه عمر خوابش آشفته ست...
1- حسرت نبرم به خواب آن مرداب
کارام درون دشت ِ شب خفته ست
دریایم و نیست باکم از طوفان
دریا همه عمر خوابش آفته ست
ٍ شفیعی کدکنی ِ
2- ساحل افتاده گفت : گرچه بسی زیستم،
لیک نه معلوم شد، آه ! که من کیستم!
موج ِ ز خود رفته ای ، تیز خرامید و گفت:
هستم اگر می روم ، گر نروم نیستم...
دریای آرامی را که موج هایش با مرغان هوا هم آوایی می کنند و یک سمفونی زیبا را به اجرا در می آورند که مرا به یاد جمله ای از سهراب می اندازد : هر که با مرغ هوا دوست شود،خوابش آرام ترین خواب جهان خواهد بود! ، دوست دارم.
ولی یک ویژگی در دریاست که من را از خودش می راند؛
آن اینکه :عصبانی می شود...می بلعد...ویران می کند؛ ولی باز مثل سابق آرام ِ آرام می شود ، انگار نه انگار که اتفاقی افتاده!!!
کلمات کلیدی : دریا، ساحل افتاده، هستم اگر می روم، شفیعی کدکنی، طوفان، مرغ هوا