در حسرت آرامش از دست رفته
دیوارها را بلند میکنیم، آرام نمیشویم. باز هم بلندتر... بی فایده است.
میرویم سراغ حفاظ و نرده، باز هم جواب نمیدهد.
دزدگیرهای رنگ و وارنگ را امتحان میکنیم.
مینشینیم وسط خانه و دور خودمان حصار میکشیم. درها را چند قفله میکنیم، پنجرهها را میبندیم و...
...
بیگمان در ده بالادست، چینهها کوتاه است.
مردمش میدانند که شقایق چه گلی است...
کلمات کلیدی : روستا، شهر، سهراب سپهری، اعتماد، آرامش، دزدگیر