سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خاطرات و جمله

ارسال‌کننده : در : 87/10/22 7:14 عصر

اسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       www.bahar20.sub.ir    اسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       www.bahar20.sub.ir       اسم خودتون را با حروف انگلیسی بنویسید        بهاربیست       www.bahar20.sub.ir 2

 

 

خودت را آن چنان  بساز تا بتوانی بازیگر خوب و لایق این نمایشی باشی که قلم تقدیر در صحنه ی این زمین برای فرزند آدمی نوشته است.

دکتر شریعتی/با مخاطب های آشنا/153

 

پی نوشت خاطراتی:

سلام دوستان
دوشنبه هفته پیش در کلاس تیراندازی آن اتفاق افتاد.چه اتفاقی؟
عینکمان دوباره شکست.وااااااااااااااااااااااااااااااای که دیگر صبر همه لبریز گشته:ى.
داشتم عینک را برمیداشتم که یکدفعه دسته اش درآمد.
مربی مان نگران آمد که برایمان درستش کند بعد دید نه کار خیلی خراب است
و من می خندیدم...
گفتم من سابقه دارم فکر کنم که این دفعه اعدااااااااااااااااااااااااااام!
ولی نه خدارا شکر...با واکنش جدی روبه رو نشدم چون این بار واقعا تقصیر من نبود عینک خود شکست...(واقعا)
فکر کنم هفتمین عینکی بود که در طی 8 سال شکاندیم
و الان با عینک جدید این مطلب را می نویسیم...

:?:

راستی دوستان

تو این دو هفته با خاطرات فاطیما همراه باشید...

وبلاگ در دست ماست

 




کلمات کلیدی :

دوست داشتنی ترین

ارسال‌کننده : در : 87/10/21 7:51 عصر

دوست داشتنی ترین

 راز و نیازت را با خداوند داشته باش

 اگر دوست داری دنیا

 دوست داشتنی ترین

چهره اش را بر تو نمایان سازد




کلمات کلیدی :

فقط نیوتن گفت:چرا؟

ارسال‌کننده : در : 87/10/21 7:50 عصر

همه می گفتن سیب روی زمین می افتد،
ولی نیوتن تنها کسی بود که پرسید چرا؟




کلمات کلیدی :

ادبی

ارسال‌کننده : در : 87/10/21 7:47 عصر

 

من آن گلبرگ مغرورم،
که می میرم ز بی آبی؛
ولی با خفت و خاری پی شبنم نمی گردم




کلمات کلیدی :

دو هفته امتحانی

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 87/10/20 10:31 صبح

از فردا امتحاناتم شروع می شود. 24 واحد، 12 امتحان، 14 روز. در واقع به جز دو جمعه ای که تعطیله بقیه روزها امتحان دارم. این در حالیه که هنوز نه برنامه امتحانات رو دارم نه محض رضای خدا یک خط جزوه در این ترم نوشتم. کاملا خلع سلاح هستم. البته خب ناامید نیستم و چشم به محبت دوستان سر جلسه دارم.
به هر ترتیب فکر نمی کنم بتونم تا دو هفته دیگه وقتی برای دومین بذارم. البته اینکه من نمی تونم، به معنی بسته شدن وبلاگ نیست. شایدم هست! به هر حال هر کسی خواست می تونه در طی این دو هفته هر روز و با هر موضوعی که خواست یادداشت بنویسه. در واقع وبلاگ تعطیل نیست اما ان شاالله بسته هم نباشه.
این یک هفته هم به برکت حضور یکی از دوستان در یزد و مسافرت های گوناگون کمتر به وبلاگ رسیدم که عذرخواهی می کنم. اما خب قول میدم بعد از دو هفته با یک طرح جدید و کولاک کننده برگردم. ان شاالله
دعایمان کنید. یاعلی



کلمات کلیدی :

سبز سفید سرخ سیاه

ارسال‌کننده : در : 87/10/18 1:0 صبح

یا رسول الله نامت و وجودت و دعایت را خداوند مایه ارامش مومنان می داند
تمدنی که تو برای ما آوردی هنوز هم که هنوز مدعیان ان نتوانسته اند به آن دست یابند
هزاران هزار سال پیش فرمودی به هر رنگی که باشید چه سرخ چه سبز چه سفید و چه سیاه
لباس تقوی بر تن کنید که آن ذلک الخیر است
و فرمودی بهترین شما نزد خداوند با تقوی ترین شماست
و همه را با هر رنگی با یکدیگر برادر خواندی ان المومنون اخوه..مومنان با هم برادرند
یا رسول الله برادران ما را می کشند و خواهرانمان ..کوچک و بزرگ
و فریاد های ما به جایی نمی رسد چرا که ..قله عددنا و کثره عدونا..
و اینها ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم هستند
قساوت  باعث شده خداوند بر دل ها و چشم و گوش انها مهر بزند تا نه بیبیند و نه بشنوند و نه گوش کنند
آنها کران و کورانند

یا رسول الله خداوند دعای تو را آرامش برای مومنان دانسته
پس دعایمان کن و صل علیهم ان صلاتک سکن لهم..دعایشان کن که دعای تو آرامشی برای آنان است(توبه 103)
دعایمان کن که انتقام گیرنده خون  حسین و هزاران مظلوم بیگناه در راه سبز مهدی باشیم و سیاهی حاکم را ریشه کن کنیم و در رکاب مهدی  سرخ گونه  راهمان پایان پذیرد و ان دنیا نزد شما رو سفید...

 دعا کن تا فرجی حاصل شود..

                                                            اللهم عجل لولیک الفرج




کلمات کلیدی :

سبز، سرخ ، سیاه، سفید

ارسال‌کننده : در : 87/10/16 1:17 عصر

سبز ، سیاه ،‏سفید و حتی شاید سرخ...
رنگ خون ها ییست که از در و دیوار این شهر می بارد رنگ خاطره ها ییست  که با بوی باروت عجین است.
و رنگ عشق هایی‏ست که با صدای انفجار شاید آغاز شده  و با التهاب خمپاره و تیر به اوج رسیده و با خونی به همین رنگ های بالا به پاییز مبدل شده.

سفید و سیاه و سبز و سرخ رنگ خون مردان و زنانی ست که آوای کودکی‏شان  و لالایی شب های سالهای آغازین زندگی‏شان نوای خون بوده و همراه روزهای بالندگی شان نیز و با همین نوا سرزمین شان را ترک کرده‏اند.
کمپین امضا کرده ایم و قرار است کمپین ها امضا کنیم!

همین کافی‏ست؛ نقطه. همین کافی‏ست؛ علامت‏سوال.
برای  قومی که  دارای پایین‏ترین مذهب اسلامی یعنی حنفیه است همین کافی ست؟
نمی‏دانم در این تضاد  و دو راهی مانده‏ام...

ایا واقعا همین کافی‏ست همین محکوم کردن‏ها ، همین کمپین امضا کردن‏ها؟
همین میدان فلسطین رفتن‏ها؟
همین در فرودگاه جمع شدن‏ها؟
دلم می‏خواهد بدانم امام زمان نظرش چیست؟
آیا به نظر او هم همین کافی ست؟
حکایت ما حکایت کیست در کربلا؟

 


کلمات کلیدی :

سرخ و سیاه

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 87/10/14 4:2 صبح

 

 

دیروز حاج آقای مرادی می گفت: «وظیفه شرعی ما ایرانی ها و مسلمانان است که از خون تک تک کودکان فلسطین حمایت کنیم و به گفته رهبری به هر اندازه که در توان داریم از خیزش مردم غزه حمایت کنیم…. اما اگر من جای مسئولان هیئت های مذهبی باشم، یک پرچم سرخ «یاحسین» برای رزمندگان و رهبران فلسطینی ارسال می کنم!»

البته فلسطینی‏ها هر چند خود را به فراموشی زده‏اند اما حسین را خوب می‏شناسند. نیازی به ارسال پرچم هم برای آن‏ها نیست. چشمشان را باز کنند پرچم‏های سرخ حسینی را زیاد می‏بینند. لبنان بیخ گوششان است و مملو از پرچم‏های سرخ.
اصلا پرچم فلسطین هم سرخ است. البته به شرطی که سیاهی‏هایش اجازه‏ی خودنمایی را به سرخی‏اش بدهد!

 




کلمات کلیدی :

سبز، سفید، سیاه، سرخ

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 87/10/14 1:21 صبح

سلام

قرار نبود دو روز وبلاگ به روز نشه. تقصیر من بود. در واقع با توجه به اینکه در مراسم سالگرد مرحوم حسن نظری قرار بود به عنوان مجری باشم، کلا این چند روز اخیر رو درگیر بودم. هر چند من همیشه درگیرم!! به هر حال چون زودتر مجبور شدم دانشگاه رو ترک کنم یه سری پروژه و تحقیق و کنفرانس بود که در عرض دو روز همه‏اش رو انجام دادم و این شد که اینجا یه کم به هم ریخت برنامه اش. دیگه ببینید برای جمع آوری مطالب چه کشیدم! بازم معذرت و اینا.

موضوع این هفته: سبز، سفید ، سیاه، سرخ

برنامه‏ی این هفته:

شنبه: حامد
یکشنبه: اسماعیل
دوشنبه: ضعیفه
سه‏شنبه: محبوبه بوجار
چهارشنبه: ریحانه
پنج‏شنبه: محمدهادی
جمعه: مهمان هفته

 




کلمات کلیدی :

کو جای سخن گفتن؟

ارسال‌کننده : در : 87/10/11 6:0 صبح

از تیتر منظورم این است که وقتی نوبت به ما رسید، آنقدر همه چیز در هم و بر هم شده که مجالی باقی نگذاشته. از یک طرف اوضاع غزِّه و حاشیه های داخلی و خارجی، از طرف دیگر خبر غیر منتظره و تعجب آور و ناراحت کننده از این دو گرامی، به خصوص خانم سایه ( که اگر ایشان نبود و دیگری بود، کاری می کردم که به دو روز نکشیده بالاکُل پُست را پاک کرده و ماجرا را تکذیب کند) باعث شده حس و حالی برای پرداختن به موضوع نداشته باشم. 


همچنین نوبت ما خورد به وقتی که بعد از مدت ها خواب نما شده و تصمیم گرفتم وبلاگ خودم را به روز کنم و تصور می کردم فردا چهار شنبه و نوبت دومینی من است!

بعدش هم این که وقتی در نوبت نوشتن پیرامون یک موضوع، نفر چندم باشی، هم  حرف های گفتنی را دیگران می نویسند و کارت سخت می شود، هم این که سیر مطلب دچار حاشیه می شود به خصوص با موضوع این هفته!  

سعی میکنم حرفم را خلاصه بزنم. بعضی از نقد هایم در گفته های دیگران هست. مثل رنگ قالب، وجود موسیقی روی وبلاگ، دسته بندی نشدن آرشیو، و  مواردی شبیه این.  اما حرف اصلی من در رابطه با بحث هایی است که این مدت در پُست ها و کامنت ها شده است. از یک طرف بعضی از مطالب گفته شده را قبول ندارم.مثلا در مورد مدیر، باید گفت مدیریت چنین مجموعه ای و سر پا نگه داشتن چنین وبلاگی کار بسیار دشواری است و حامد با روحیه و پشت کار کم نظیری این کار را می کند. به خصوص با وجود افرادی مثل من. همچنین طرح هایی که برای رفع یک نواختی و تنوع بخشیدن به وبلاگ  ارائه و پیاده کرده واقعا جالب و جذاب بودند. در پیدا کردن، دعوت و جذب نویسنده هم خیلی خوب عمل کرده. مدیریت قاطع و جدی ایی که به نظر من برای چنین وبلاگی لازم است ( چون اگر جدی گرفته نشود باعث نابودی اش می وشد) را هم داشته و اعمال کرده( تا جایی که امکانش بوده).

اما در بحث هایی که شده انگار همه مشکل خاصی در وبلاگ میبینند وسعی در پیدا کردن مقصر دارند. از این جهت، با بعضی از حرف های رائد موافقم. اولا مگر قرار است چه خبر باشد؟ این هم یک وبلاگ است ! انتظار داشتید دو هزار بیننده و سیصد کامنت داشته باشد؟ اصولا چند وبلاگ هست که تعداد کامنت های نجومی ( به عرف وبلاگستان) داشته باشد؟ 

من یکی که به شدت معتقد هستم کامنت در صورت لزوم و برای بیان مطلبی ضروری یا  سوال یا مثال آن باید نوشته شود. اگر من یک مطلب را خواندم، از آن خوشم آمد، لذت بردم، یا اینکه چندان موافق نبودم یا نتیجه خاصی از آن نگرفتم، چرا باید حتما حتما چیزی هم ذیل آن بنویسم؟
اصولا در این زمان که هر کدام از ما ده ها و شاید صد ها وبلاگ را در لیست مطالعه و استفاده داریم، چطور میتوان انتظار داشت باید برای خیلی هایشان کامنت بگذاریم؟ به خصوص که این روزها بسیاری از افراد از فید خوان ها برای مطالعه وبلاگ ها استفاده میکنند.

 همچنین با اصطلاح و همچنین عمل دید و بازدید وبلاگی آن هم بر اساس کامنت به شدت مخالفم و آن را یکی از آفت های مصیبت بار وبلاگستان از جمله وبلاگ های مذهبی ( و شاید در مواقعی پارسی بلاگی) می دانم. در رد آن هم میتوانم کلی دلیل بیاروم. 
به قول حامد وبلاگ بیش از صد نفر بازدید کننده دارد و چرا همین کافی نباشد که این چند نفر هر هفته یا گاهی چند هفته یک بار کمی از وقتشان را برای حرف زدن برای این صد نفر بگذارند؟ و از آن احساس رضایت و لذت هم داشته باشند؟ چه اصراری هست که بعد از حرف زدن دو دقیقه ای ما، صد دقیقه وقت برای ماچ و بوسه  گذاشته شود؟

الان که نگاه میکنم، این بخش از حرف هایم شبیه حرف های رائد خان شده. فقط بنده با عنوان مفسده مدیریتی چندان موافق نیستم. حد اقلش این است که قصد مدیر شاید به این شدت و حدت جنایت باری که رائد گفته نبوده. ولی بالاخره از جهاتی حرف های خشانت بار رائد راست است و حرف زدن از مقوله هایی مثل کامنت گذاردن یا نذاردن ! ( از این لغت خوشم آمد) نیوسنده ها برای هم یا دیگران و غیره جالب و در شان نیست.

درباره فضای دومین نظر خاصی ندارم. یعنی موافق نیستم که فضای خاصی دارد. هر کسی ممکن است حالت نفسانی ( معنی منفی ندارد. یعنی درونی) نسبت به چیزی یا جایی یا کسی یا زمانی یا اتفاقی یا نوشته ای یا گفته ای یا بویی یا صدایی یا......... (اعصابتان خورد شد؟ این هم از مواردش است) داشته باشد. البته اگر این احساس در اکثر افراد هست که اینجا را سیستماتیک یا دارای سازمان درونی خاص یا چیزی شبیه این ها می بینند، پیشنهاد من این است که بخش ارائه برنامه در وبلاگ و در منظر عموم نباشد. بلکه به صورت ایمیل یا گروه انجام شود یا راه کار هایی شبیه به این.هر چه که باشد. فقط خواستم پیشنهاد کلی بدهم و روی جزئیات تاکیدی ندارم.

درباره نازل بودن محتوا، شاید گاهی حق با مطرح کنندگان محترم باشد. نویسنده ها به خصوص امثال من، یعنی من و هر کسی مثل من است، در اینکه وقت  بیشتری برای راائه مطلب مفید تر نمی گذارند مقصرند(یم). البته از جهتی میتوان دوباره همان بحث قبلی را پیش کشید که از وبلاگ چقدر انتظار دارید. قرار نیست همه دُرّ ببارند. به خصوص که کوتاه و دو دقیقه ای هم باشد. آن هم درموضوعات مختلف ( مثلا آفتابه!) 

یک نقص وبلاگ که شاید بتوان آن رادر قالب پیشنهاد مطرح کرد و به موضوع محتوا مربوط است، توجه به فضای روز وبلاگستان است. مثلا الان طوری شده که خواننده ها انتظار دریافت مطالب کاربردی تری از وبلاگ هاهستند. آمار خوانندگان وبلاگ های آی تی و مشابه آن ها هم این مسئله را ثابت میکند. خب چرا این وبلاگ هم از این دست مطالب ارائه نکند؟ چرا همه محتوای این وبلاگ از دسته علوم انسانی  باشد. یعنی چیزی که بخوانی و یاد بگیری و بدرد روح وروان و احساس  بخورد؟ بنابر این پیشنهاد میکنم ترتیبی بیاندیشیم که مطالب بدرد بخور وکاربردی هم در وبلاگ ارائه شود. 

فکرکنم خیلی نوشتم. ببینم اصلا این مقدار در وبلاگ جا می شود یا نه. اگر عُمری باقی بود و فرصت و حالی، بازهم حرف دارم که بنویسم.




کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4      >