ارسالکننده : سایه ساروی در : 86/8/29 11:32 صبح
وصیت
روزی اگر سراغ من آمد، به او بگو
من، می شناختم او را
نام تو راهمیشه به لب داشت
حتی،
در حال احتضار
آن دلشکسته
روزی اگر سراغ من آمد، به او بگو
هر روز پای پنجره، غمگین نشسته بود
وگفتگو نمی کرد
جز با درخت سرو
در باغ کوچک همسایه
شبها به کارگاه خیال خویش
تصویری از بلندی اندام می کشید
و در تصورش
تصویر تو ، بلندترین سرو باغ را
تحقیر کرده بود
روزی اگر سراغ من آمد، به او بگو
او، پاک زیست
پاکتر از چشمه ای نور
همچون زلال اشک
یاک چو زلال قطره باران، به نوبهار
آن کوه استقامت
آن کوه استوار
وقتی به یاد روی تو می بود
می گریست
روزی اگر سراغ من آمد، به او بگو
او آرزوی دیدن رویت را
حتی برای لحظه ای از عمر خویش داشت
اما برای دیدن تو، چشم خویش را
آن در سرشگ غوطه ور، آن چشم
پاک را پنداشت آلوده است، و لایق دیدار یارنیست
روزی اگر سراغ من آمد، به او بگو
آن لحظه ای که دیده برای همیشه بست
آن نام خوب بر لب لرزان او نشست
شاید روزی اگر
چه ؟ او ؟ نه آه ... نمی آید
نمی آید......
نمی آید......
نمی آید......
دیگر نمی آید.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رائد در : 86/8/28 5:4 عصر
همینجوری که نمیشه آدم وصیتنامه بنویسه.
میگن واجبه. کی گفت؟ شما؟ راستشُ بگو! باشه نگو اصلا.
ولی این رو بدون که باید توی وصیتنامه یه چیزی بنویسی! مال و ثروت و باغ و اینا داری؟ بشین بنویس و همهشُ ببخش به من! البته بگم که فقط میتونی برای یکسومش تعیین تکلیف کنی.
شایدم بخوای مردمی که عاشق و واله خودتن رو راهنمایی کنی بعد از مرگت! خب بازم بشین بنویس؛ ارزشش رو داره!
خب شایدم بخوای بگی من این قرض و قولهها به گردنمه و بعد از مرگم به فلانی و فلانی بدید. خب این رو هم بشین بنویس.
بنویسید اما اسراف نکنید.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : رائد در : 86/8/28 2:40 صبح
این را بگویم که رسما معترضم. چه جدی شد!
بالاخره من باید بدانم درباره چه چیزی باید بنویسم یا نه؟
بله میبینم که آن بالا نوشته وصیتنامه اما اینم شد موضوع؟ موضوع باید واضح و شفاف و ... اینا باشد. بزارید شفافنمایی کنم! مثلا یه وصیتنامه هست که مرحوم اوس فرشاد نوشته که توش نوشته اون چند تا بشقابی که توی انباری زیر گونی پیاز هست واسه پسر خوب و خوشگلم فرشید. خب. به این میگن وصیتنامه دیگه؛ مگه نه؟
یه وصیت نامه هم مثلا حضرت امام خمینی نوشتهن که بهش میگن وصیتنامه سیاسی- الاهی. یعنی کلا کلاس کار فرق میکنه. شاید یه جور تئوریپردازی سیاسی و اخلاقی توی این وصیتنامه هست.
در هر صورت من کاری به این حرفها ندارم. تا وقتی موضوع هفته کاملا واضح نشه من یک کلمه هم نمینویسم. هِشکی هم حق نداره امروز که روز نوشتن منه میان پرده بیاره وسط. ببینید من کی گفتم!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/8/27 8:11 عصر
وقتی بعد از کلی نوشتن وصیت نامه تمام نوشته هایم می پرد دیگر چه بنویسم؟
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : سایه ساروی در : 86/8/27 7:40 عصر
.......نوبت هر کی بود و ننوشته، خودش رو کشته داشته باشه و وصیت نامه اش رو هم نوشته داشته باشه. تازشم میتونه خودشم نخودی داشته باشه.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 86/8/26 9:0 عصر
یا رفیق!
به جناب مهندس فخری و پشتیبانی فنی بگین از من که گذشت...
تا تلفات بیشتر نشده یه فکری به حال بلاگرای بیچاره ی دیگه بکنن!
چرا باز صفحه ها بالا نمیاد و بعد یه قرنم که یکی باز می شه سه سوته میره تو صفحه ی اصلی سایت؟!!!!
دیگه نمی تونم تحمل کنم!
.
.
.
حلالم کنید!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 86/8/26 7:44 عصر
یا رفیق!
پس نوشت:
پستای قبلیم کمتر از یه دقیقه بود، حتی!... یه جمع و تفریق سر انگشتی بکنید و بهم حق بدین اگه این یه ذره طولانی شد!
اصل نوشت:
بهم گفت پس چرا وصیت نامه ننوشتی؟
خب سخته، خیلی!
خیلی وقته مرگ خودم یادم رفته... شاید برا این بود که به بهانه ی خصوصی بودن، دلم می خواست از زیرش در برم!
ولی وقتی نمی شه از مرگ در رفت... چه فایده که از وصیت نویسی فرار کنیم؟
بچه که بودم، حداقل مرده ها تشیع می شدن تو محله... صدای لا اله الا الله که بلند می شد،آدم حس می کرد زنگ خطر رو... نزدیک شدن به مرگ!
چند سالیه بنزای بهشت زهرا(س) زحمت تشیع رو کم کرده ن! حیف...!
تصور نبودنم برام راحته... زیادی راحت... تصور این که وقتی رفتم تو قبر و لحدا رو چیندن چه بلایی قراره سرم بیاد... نکیر و منکر... سوال و جواب... حول مطلع...
نه! من اصلا آماده نیستم برا مردن!... فکرش هم نفسام رو به شماره میندازه!
می نویسم... به شرطی که وقتی مردم دعا برام یادتون نره!
هرچند معتقدم وصیت گرچه فرصت دقیقه نود یا حتی گل طلاییه! اما هیچ تضمینی نداره!
این که من خودم کارای خودم رو به انجام نرسونده م چه توقعیه از دیگران؟!
ولی می نویسم! دعا کنید قبل از مرگم خودم بهشون سر و سامون بدم!
وصیت نامه نوشتن که بلد نیستم، چیزایی که فکر می کنم لازمه رو فقط می نویسم!
اون بارم که خواستم بنویسم ناخواسته وصیتم سه قسمت شد!
حق الناس...
کاش می دونستم کیا گردنم حق دارن... در حقشون بد کرده م... خیلیا رو حتی نمی شناسم، که رفیق ما پای حق و حقوق بنده هاش که می شه زیادی سخت گیره!
کاش یادم بود توی لحظه های غفلت، پشت سر کیا حرف زده م! به عنوان انتقاد از اساتید و معلما از کی بد گفته م! وقتایی که اعصاب و حوصله نداشته م لحن صحبتم با چند نفر جوری بوده که دلشون رو بشکونه...
نمی دونم شاید حتی یه نگاه به یه رهگذر... حتی چند لحظه ناراحتش کرده باشه!
...
فکر کنم بهتره اول از همین جا شروع کنم:
نمی دونم نوشته هام،احیانا کامنتام، جواباشون، چتام... چند نفرتونو ناراحت کرده! دقیقه های عمر چند نفرتونو تلف کرده... چند نفرتون گردنم حق دارین و ... یا بی حساب از ته دل ببخشید! یا بیاید بگید چه جوری ازم راضی می شین؟!
حلالم کنید... به معنای واقعی، نه شعار!
برامم دعا کنید که حق الناس ناجور یقه آدمو می گیره!... دعا کنید بشه صافش کرد!
حق الله...
می دونم زیادی مهربونه... میدونم راحت از حق خودش میگذره... میدونم غفاره، ستاره، ارحم الراحمینه...اله العاصینه... رفیقه! اما وقتی با هم چین رفیقی نامردی کنی، چه جوری می شه با وجدان درده کنار اومد؟... کم بهم فرصت و نعمت نداده... و من کم کفران نکرده م! می ترسم از خشم این صبور... می ترسم از سریع الحسابیش... می ترسم وقتی مرگ پرده ها رو برام زد کنار،بفهمم حتی این دوست داشتنشم با همه ی نامردیا و غفلتایی که بر فرض ندید بگیره... از روی شرک بوده! می ترسم از اون رد پای مورچه ی سیاه روی سنگ سیاه تو ظلمت شب... می ترسم قلبم پر از این رد پاها باشه و من بی خبر باشم!
حساب کتاب با این رفیق، صد در صد شخصیه! از دست کسی هم چیزی بر نمیاد!
فقط دعا کنید که رحمتش بازم بر غضبش سبقت بگیره برام... برا دلم هم دعا کنید که اگر هم رد پایی از شرک داره، پاک شه، پاک پاک!
حق النفس...
هیچ وقت این حق رو نفهمیده م... که اگه کفران نعمت نکنم... حق اینم ادا شده!
دعایم کنید!
پی نوشت:
بازم ببخشید طولانی شد!
دوست دارم از الان برا وقت تو قبر رفتنم دعا کنید!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 86/8/26 7:0 عصر
یا رفیق!
دو تا وصیت نامه هست که کم نشنیدیم ازشون، اما معمولا کامل هم نشنیدیم!
یکی مراد و دیگری مرید!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 86/8/26 4:0 عصر
یا رفیق!
نوشته های من که نه به درد این دنیاتون می خوره نه اون دنیا...
اینو ببینید که حتما مفیده!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : در : 86/8/26 3:0 عصر
یا رفیق!
وصیت یه جمله ای؟!
من می گم: بگذارید و بگذرید... ببینید و دل نبندید!
کلمات کلیدی :