اتوبوس سواران بافرهنگ
چند وقتی است که اتوبوس سواران تهرانی در برخی اتوبوسهای شرکت واحد محفظههایی را میبینند که رویش نوشته: « سبد کتاب شهر ». سازمان فرهنگی هنری شهرداری این محفظههای کوچک را کنار صندلی اتوبوسها نصب کرده و در آن تعدادی کتاب با قطع جیبی و کوچک میگذارد، تا مسافرانی که معمولا وقتشان را در اتوبوس به دید زدن محیط یا خواب یا صحبت یا فکر و... میگذرانند، به جایش کتاب بخوانند-البته در قسمت زنانه نمیدانم گذاشتهاند یا نه-.
کتابها هم در سطح کاملا معمولی انتخاب شدهاند، تا اقشار اتوبوس سوار که ممکن است سطح سواد کمتری نسبت به دیگران دارند، از آن بهره مند شوند. البته کتابها سفارشی و در تیراژ بسیار بالا چاپ شده و غیر قابل فروش میباشد و تذکر داده شده که پس از مطالعه کتاب را سر جایش برگردانند.
وجود چنین پدیده غریبی! هر فردی را با هر مقطع سنی و تحصیلی کنجکاو میکند که کتابها را بردارد و کمی تورق کند. مثلا پیرمردی که شاید درست هم نتواند بخواند، یا یک جوان کارگر یا یک دانشجو و یا دانشآموز، حتی یکبار دیدم یکی از راننده ها در ایستگاه مبدا پشت فرمان نشسته و کتاب میخواند!
طرح قشنگی است، شنیده بودم در یکی از کشورهای خارجه حتی در مستراحشان نیز کتاب میگذرانند! حداقل برای چند دقیقه میتواند تنفس فکری باشد برای مسافرانی که سوراخهای فکرشان با انواع و اقسام سرگرمی ها و مشکلات پرشده، یا برای آنانکه ذهنشان آکبند است و دستش نمیزنند! فوقش هم عدهای یادشان برود که کتابها را برگردانند و ببرند منزل تا دیگران هم استفاده کنند!
با اینکه یک مسکن و آرامبخش موقت است اما بازهم دستشان درد نکند.ببینیم شهر بعدی کدام است که طرح را اجرا میکند.
تذکر آیین نامه ای-با اجازه از بزرگترای مجلس-: مدیریت وبلاگی که دست آقای «ح.الف» باشد بهتر از این نمیشود. خوش تیپ جان این اسمها که این کنار گذاشتهای یا محض کلاس کار است یا دکوریاند یا سیاهی لشگرند و یا نویسنده؟
مزد و اجرت که به ما نمیدهی، لینک وبلاگم را هم که نگذاشتهای، فرد دیگری هم که مطلب نمینویسد، آمار صدتایی هم که ندارد بلکه ما دلمان خوش باشد، تازه خواننده هم به من تذکر میدهد که چرا به وعدهها عمل نمیکنید! اینقدر که به وبلاگ خودت میرسی یه حالی هم به اینجا بده عمو جان!-البته به در گفتیم که دیفال بشنفه!!!-.
حالا همین فردا میام میبینم یه عکس یا یه شعر گذاشتید نوشته مارو فرستادید پایین!!! استغفرالله، چی بگه آدم!؟ اگه پای تعهد و وجدان در کار نبود...
کلمات کلیدی :