انقلاب نرم، براندازی مدیر!
با توجه به اینکه امروز نوبت سید ایمان ضیابری بود تا پست بنویسد و مدیر وبلاگ هم تاکید کرده بود از این به بعد با نویسندگان وبلاگ خودمان گفتوگو نکنیم و همینطور خواندن هیچ پستی از دو دقیقه بیشتر طول نکشد، ما در جهت حالگیری و ضدحال و براندازی، از هر دو دستور سرپیچی کردیم و این گفتوگو را ترتیب دادیم:
غلامعلی مجاهد: از چه نوع ساعتی استفاده میکنی؟
سید ایمان ضیابری سیدین: ساعت دستم نمیاندازم! فقط به ساعت کامپیوتر نگاه میکنم!!
علی مجاهد: ایمیلتون چند دقیقه یک بار چک میشه؟
سید ایمان ضیابری: ایمیلم به طور متوسط هر پانزده دقیقه یکبار توسط خودم چک میشه!
ع مجاهد: وال پیپر ویندوزتون چیه؟
ایمان ضیابری: چند عدد گل بنفش رنگ در کنار یک صخرهی سنگی. اسم گلها رو بلد نیستم!!
مجاهد: بین سیاه و سفید ... رو اتخاب میکنی یا قهوه ای؟
ا ضیابری: آبی متمایل به سبز لجنی
م: چند وقت زنده میمونی؟
ضیابری: بذارید از خدا بپرسم. بهتون میگم
م: خصوصیت اول اون دختر خوش بخت چیه ؟
ض: آنشرلی با موهای قرمز!
م: قشنگ ترین عکسی که دیدی؟
ض: خودم در آیینه!
م: شعر نو یا کلاسیک؟
ض: رانندگی با کامیون، بدون داشتن گواهینامهی پایه یک!
م: اگه بخوای کسی رو بزنی و زورت نرسه؟
ض: بادی گاردم رو صدا میکنم!
م: و اگه مرخصی باشه؟
ض: اون یکی بادی گاردم رو صدا میکنم. تا چهار تا راه دارید که بپرسید اگه مرخصی بود
م: برای بار پنجم میپرسم . و اگر مرخصی بود؟
ض: با اجازهی بزرگترها، بله!
م: شب قدر کجایی؟
ض: شب قدر... تو حیاط خونهمون. وقتی همه خوابن. رو ایوان خونه. آسمون رو نگاه میکنم... و درد دل...
م: ولنتاین دی؟
ض: استغفرالله...
م در همین حد؟
ض: بله در همین حد
م: آرشیو وبلاگتون
ض: نشون میده کم کم دارم آدم میشم
م: مایکل خان مور؟
ض: از بچههای ماه این روزگاره. یکی دو بار بهم پیشنهاد داد قلیون بکشم، ولی من محول کردم به حامد احسانبخش
م: حامد احسان بخش؟
ض: یکی دو بار مایکل خان مور بهش پیشنهاد کرد قلیون بکشه ولی اون محول کرد به من!
م: من؟
ض: یکی دو بار حامد احسانبخش از مایکل خان مور پیشنهاد استعمال قلیان دریافت کرد ولی من محول کردم به شما!
م: شما؟
ض: یکی دو بار شما به مایکل خان مور پیشنهاد کردید استعمال دخانیات رو کنار بذاره ولی حامد احسانبخش محول کرد به من
م: چرت و پرت؟
ض: اون چیزی که من بلغور میکنم و شما تحویل میگیرید و محول میکنید به حامد احسانبخش
م: حلال زاده
ض: به داییش رفته
م: داییت؟
ض: شهید شده...
م: و این جاست وجه شبه. دایی من هم...
ض: روحشون شاد
م: راهیان نور؟
ض: دوست داشتم برم ولی هنوز بزرگ نشدم
م: هنر نزد ایرانیان است و بس
ض: کتابهای تخیلی نخوندم تا حالا!
کلمات کلیدی :