من سرم نمی شود ولی... راستی! دلم که می شود!
یا رفیق!
نمی دونم! اسمش شاید خیلی بزرگتر و عجیب غریب تر از خودش باشه!
شاید خیلی اوقات آدم عاشق شده باشه و خودش بی خبر باشه!!! بس که دور و افسانه ایش کردن!
این که تلخه یا شیرین... مطمئنم شیرینه، هرچند سختیاش کم نباشه...
این که مقدمه ی عشق آسمونیه یا نه؟... کارو راحت می کنه! وقتی شیرینی عشق زیر زبونت باشه، وقتی بی تاب شده باشی از عشق، وقتی دلت... بی خیال!!!
اون وقته که یه ذره فکر، غم عالم رو می شونه رو دلت... که خاک بر سر من!!! وقتی این مخلوق کوچیک...
اون وقته که حالت گرفته می شه پیش اون خالق بزرگ... پیش اون رفیق مهربونه با وفای دلسوزه... چی بگم آخه؟!
اون وقته که غصه می خوری چرا روزمرگیا خیلی اوقات از یادت می بره یه معشوقی هست که کافیه تو هزار پستوی ذهن و دلت یادش کنی... تا با تمام جلال و جبروتش از عرش کبریاییش بیاد پایین... بشینه پای درد دلت... دلگرمت کنه... آغوش رحمتشو برات باز کنه...
عشق زمینی فقط کارو راحت می کنه، لازم نیست بذاریش کنار...به شرطی که توش غرق نشی!
همین!
...............................................................................
1.یادمه یه بار بحث عشق شد! موضوع زیادی ممنوعه بود، بحث پیش نرفت!
چه تابوشکنی شدیم این هفته!
2. موقع گفتن از شیرینی و تلخی همه ش یاد بیتای حافظ می افتادم!
فراز و نشیب بیابان عشق دام بلاست... کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد؟
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول... آخر بسوخت جانم در کسب این فضایل
... که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکل ها!
نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست... عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد!
خداییش عشق الهی که باشه، ناجور سخته ها... عاشق خدا که شدی، اون وقته که اون شروع می کنه!... اون وقته که عاشورا درست می کنه برات ببینه چند مرده حلاجی!
عین حدیث یادم نیست... حدیث قدسیه! خدا شروع می کنه دونه دونه مرحله های عشق بازیشو گفتن... آخرش می رسه به این جا که کسی که عاشق من باشه منم عاشقش می شم و کسی که من عاشقش بشم، می کشمش و خودم خون بهاش می شم...
هر چی فکر می کنم یادم نمیاد اصلشو... کسی بلد نیستش؟؟؟؟!!!
3. پی نوشتا رو نادیده بگیرید همون دو دقیقه اس!!!!
کلمات کلیدی :