سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آخوند کیست؟

ارسال‌کننده : در : 87/9/6 1:54 عصر

به ما یاد داده‏اند دقیق و مشخص حرف بزنیم. پس می‏گوییم:

"آخوند" یک معنای لُغوی دارد که باید دید از قدیم در لغت، به چه معنایی اطلاق می شده و چرا چنین کلمه ای وضع شده و ...

ویک معنای اصطلاحی دارد که در هر زمان و شرایطی، بار معنایی خاصی از آن برداشت میإ‏شود. مثل کلمات:" ثقة الاسلام"، "آیة الله" و ...

چون در این‏جا مجال بحث‏های دقیق و طولانی نیست، من هم از شرایط سوءاستفاده کرده و به معانی دقیق لُغوی و اصطلاحی نمی‏پردازم و تنها نظر خودم را بیان می‏کنم.

در حال حاضر احساس می‏شود برای اشاره به شخصی که علوم دینی می‏خواند و تبلیغ دینی می‏کند و این تبلیغ با تمام رفتار و گفتار اوست، می‏گویند: ‏روحانی و به کسانی که فقط علوم دینی می‏خوانند و غیر از آن کاری به دین ندارند، می‏گویند آخوند!

با توجه به سخنان بزرگان، و تعریف جایگاه طلبه و روحانی، به نظر من مقایسه این گروه با اقشار دیگر صحیح نیست.

تو خود حدیث مُفصّل بخوان از این مُجمَل !




کلمات کلیدی :

وبلاگستان پر روحانی 2

ارسال‌کننده : سایه ساروی در : 87/9/5 12:8 صبح

(این قسمت را از ایشون بلند کردم... ایشون؟ بی خیال. گفتن نگین)
یکی مثل
ایشون ، او را نمی توان از پیش کسوتان وبلاگ نویس طلاب به حساب آورد اما از جمله کسانی است که به واقع می توان گفت از دیرباز تا کنون یکی از وبلاگ های فعال و پرمخاطب را مدیریت می کند . ایشان که، هر چند در اکثر یادداشت هایش می توان نشانی از اصلاح طلبی را دید اما بارها نقد هایی به حزب متبوع خود داشته و همچنین از حزب مقابل نیز تعاریفی را بیان کرده که تقریبا وبلاگش را از وبلاگ های یک سو نگر و متعصب در امر سیاست متمایز کرده است . در خصوص ایشان به مزاح گفته اند : فلانی اگر نمازش قضا شود نوشته هایش همیشه به روز است . شاید هم به شب !!
ایشان خود را یکی از وبلاگ نویسان آشنا با مشکلات جوانان می داند و بارها از شعار دانستن حق مردم است استفاده کرده است . اما چندان نکته ی قابل ملاحظه ای برای حل مشکلات جوانان در وبلاگ وی یافت نمی شود و در مورد جلسات و برنامه هایش در بسیاری از موارد عبارت مخصوصی  به کار برده است که نشان از آن است که دانستن چندان هم حق مردم نیست .

وبلاگ ها زیاد بوده که بررسی آن در دو مین و حتی ( دو دومین) نمیگنجد. برخی در وبهای خود سلیقه به خرج داده و جلب مخاطب مینمایند و گروهی با انتخاب نامی نه چندان خوشایند در جامعه ، به طرح مسائلی پرداخته که جزء مستحبات بوده و به زعم اینان باید جا بیفتد و بدین طریق خود را در معرض نقد عمومی قرار داده و اجازه ی اظهار نظر به هر فردی با هر عقیده ای در خصوص احکام دین می دهند. (نچ آدرس نمیدم که)
 همچنین وب هایی با مدیریت طلبه هایی جوان مشاهده شده که در وب خویش از مشکلات خود حرف زده و با خیالی آسوده حتی از زندگی و علایق و تعلقات خاطر خود نیز مینویسند. و قابل ذکر بوده که بسیار هم مخاطب دارند. مثل ایشانان و اوشانان ...
ختم کلام اینکه : اکنون ، اینجا در دنیای مجازی، یک مقدار اعتبار ایشان از دنیای واقعی بیشتر میباشد. . . علتش رو بی خیال . . خب همین.

تذکر:
از سلامتی تا بیماری کمتر از لحظه ای راه می باشد ...از سوتک جونم و جناب رائد عذر میخوام. بیمار و ممنوع النت بودم. نتونستم نظراتم رو برای پستهای خوبشون بذارم. عفوا بزرگواران. .




کلمات کلیدی :

وبلاگستان پر روحانی 1

ارسال‌کننده : سایه ساروی در : 87/9/5 12:5 صبح

سی سال از انقلاب اسلامی ایران می گذرد و هنوز آنچه شناسه ی انقلاب در میان مردم است، عجین بودن  یک کلمه ی پنج حرفی با تمام اجزاء و زوایای انقلاب می باشد.. آخوند ..کلمه ای که نه تنها مردم ایران که در تمامی دنیا، انقلاب را بر آمده از این نام می شناسند. گاه به خصم !!! و گاه به نیکی !!! کار به کاربرد کلمه ی آخوند در جامعه ندارم که گاه بدون توجه به معنی لغوی آن، جهت کوباندن فرد ملبس به لباس روحانیت، از این کلمه استفاده میشود. و گاه در جهت تخریب شخصیت فرد و گاه برای بیان کمی ها و کاستی ها و گاه .... کار به خوب و بد بودن این قشر ندارم که آنان نیز مانند تمامی اقشار جامعه ، منتهی با سطح توقعی بالاتر از اینان، دارای افراد مختلفی در زیر مجموعه ی خود می باشند. کار به دنیای حقیقی و آخوند ها در این دنیا ندارم که همه در این اجتماع زندگی میکنیم و آگاه به تمام مسائل هستیم. می خواهم سری به دنیای مجازی زده و با جایگاه این کلمه در دنیای مجازی آشنا بشویم.
زمانی فلانی !! آمد و گفت که اگر از یک روحانی بپرسی نت چیست، قطعا نمیداند که خوردنی است یا غیر؟ حال با حضور عظیم این قشر در وبلاگستان و دنیای مجازی روبرو بوده که خب هر کدام با توجه به شخصیت ها و حس آنچه شاید بتوان نام وظیفه بر آن گذارد در صحنه حاضر میشوند. عکس العمل ها در برابر حضور این قشر در این دنیای مجازی متفاوت  می باشد . عده ای این حضور را دون شان روحانیت دانسته و شاید با این تفکر باز خط کشی بر دست گرفته و مرز ها را پر رنگ تر می نمایند و به تبع آن، جدایی این قشر از مردم را شاخص می نمایند. عده ای هم از حضور این قشر در اینتر نت استقبال نموده و .... حالا بماند.
با یک سرک در وبلاگستان، وبلاگ های زیادی را میبینیم که با مدیریت یک روحانی یا همان آخوند اداره می شود. هر کدام هم با هدفی خاص. یکی مثل ایشون متن مینویسند، روان و ساده(همون هلو) چت هم میکنند و به سئوالات جوانها پاسخ میدهند و حتی بر سر قرارهای وبلاگی با جوانها حاضر شده و نهایت بهره ی مذهبی را از اخلاق خوش خود برده و در جلب مخاطب برای کلام شیوای خود در راستای اهداف دینی بهره میبرد. ای ول حاج آقا.




کلمات کلیدی :

آخوند باید روحانی باشد

ارسال‌کننده : در : 87/9/4 12:29 صبح

بعضی‌ها چنان می‌گویند آخوند که انگار دارند از یک موجود فرازمینی حرف می‌زنند. خب آخوندها هم آدم‌هایی‌اند مثل بقیه، فقط فرقشان این است که بقیه می‌روند فیزیک و شیمی می‌خوانند، این‌ها دروس دینی می‌خوانند. فرق این درس‌ها هم که آن‌قدرها زیاد نیست، هر دوشان علم‌اند. حالا یکی‌شان اغلب به علومی که بیشتر جنبه‌ی عملی و کاربردی در زندگی و اخلاق فردی و جمعی دارد، می‌پردازد، آن یکی هم بیشتر به فرمول‌ها و راه‌حل‌ها و بعضی جنبه‌های زندگی. خب البته زیاد دور از انتظار نیست اگر از عالم علم اول، رفتاری را متفاوت از عالم علم دوم توقع داشته باشی، بالاخره او دارد یک سری دروس فقهی و اخلاقی را می‌خواند که بعدا آن‌ها را به بقیه‌ی مردم هم «ابلاغ» کند. حداقلش این است که باید یک جوری باشد که مصداق «خرماخورده و نهی از خرما کرده» نباشد؛ وگرنه کیست که به نهی کسی پایبند باشد که خودش مرتکب می‌شود؟ همین می‌شود که مردم از آخوندها یک انتظار دیگر دارند. قبول دارم که بعضی انتظاراتشان دیگر افراطی و بیخود است؛ اما گل گفتند که آخوند باید روحانی باشد!

این هم چند پیشنهاد از طرف علامه کوثر به حوزه‌های علمیه:
1- اگر امتحان ورودی می‌گیرید یک تست شخصیتی اخلاقی هم بگذارید تا آدم‌های از همه جا رانده و مغرض و ناسالم وارد حوزه نشوند و بعد در زی آخوندی خارج شوند و آبروی هر چی روحانی است ببرند!
2- در طول مدت تحصیل، طلاب را هرچند وقت یک‌بار چک‌آپ کنید تا از سلامت قلبی آن‌ها مطمئن شوید. کمی دقت در احوال و کردار و گفتار آن‌ها کار سختی نیست.
3- بخش‌نامه شود که طلاب بی‌غرض و طالب علم، حواسشان باشد که در زی آخوندی درنیامدن، مجوزی بر ترک تقوا نمی‌باشد.



کلمات کلیدی : آخوند، طلبه، روحانی، حوزه

اینک گواه!

ارسال‌کننده : رائد در : 87/9/3 1:9 عصر

 کسی می‌رود حوزه علمیه. درس می‌خواند. سال‌ها درس می‌خواند. آدم خوبی است. هیچ‌وقت عصبانی نمی‌شود. همیشه حوصله دارد به سوال‌های مردم کوچه‌بازار جواب بدهد. و جواب همه‌ی سوال‌ها را هم می‌داند. اهل سینما رفتن نیست. ماه‌های محرم و صفر تبلیغ می‌رود. ماه مبارک رمضان هم همین‌طور. وقتی می‌خواهد جواب سلام بدهد، «عین» ِ «علیکم‌السلام» را با غلظت می‌گوید و «سین»‌ را هم مثل سوت ادا می‌کند. ریش‌هایش از طول انگشت‌ سبابه بیشتر است. همیشه دارد ذکر می‌گوید.

 کسی می‌رود حوزه علمیه. درس می‌خواند. سال‌ها درس می‌خواند. آدم خوبی است. بعضی وقت‌ها عصبانی می‌شود. بعضی وقت‌ها ممکن است به کسی که ازش سوال می‌پرسد، بگوید «الان حوصله ندارم» یا «راستش نمی‌دونم. شماره‌تون رو بدید تا بپرسم و به‌تون بگم». گه‌گاه سینما می‌رود. ماه‌های محرم و صفر، هر روز که نه، اما بیشتر روزها در مجالس عزا شرکت می‌کند. ماه مبارک رمضان هم همین‌طور. وقتی می‌خواهد جواب سلام بدهد، «عین» ِ «علیکم‌السلام»‌ را با غلظت نمی‌گوید و «سین» را هم مثل سوت ادا نمی‌کند. طول ریش‌هایش اندازه‌ی قطر انگشت سبابه هم نیست. همیشه ذکر نمی‌گوید.

 کسی می‌رود دانشگاه. درس می‌خواند. سال‌ها درس می‌خواند. هیچ وقت عصبانی نمی‌شود. همیشه حوصله دارد به سوال‌های مردم کوچه‌بازار جواب بدهد. و جواب همه‌ی سوال‌ها را هم می‌داند. اهل سینما رفتن نیست. ماه محرم و صفر هر روز هیئت می‌رود و گاهی میکروفن به دست می‌گیرد. ماه مبارک رمضان هم همین‌طور. وقتی می‌خواهد جواب سلام بدهد، «عین» ِ «علیکم‌السلام» را با غلظت می‌گوید و «سین» را هم مثل سوت ادا می‌کند. ریش‌هایش از طول انگشت سبابه بیشتر است. همیشه دارد ذکر می‌گوید.



کلمات کلیدی :

ما و اون ها!

ارسال‌کننده : در : 87/9/2 11:49 صبح

خط کشیدن! این که کی کشید و کِی؟... نمی دونم! فقط میدونم خط کشیدن! بین ما و اون ها!
قبول دارم خط قرمزا و مرزایی باید باشه، نه فقط برای اونا، برای هر کسی، طبق شخصیت و شأنی که جامعه ازش توقع داره و برای اون ها هم...
اما این مرز به این پر رنگی به جای اینکه شأن شون رو حفظ کنه... تخریبشون کرده!
فکرشو بکن! یه زمانی برام اینقدر جالب بود که یکی شون تو یه محیط عمومی داره با بچه ش بازی می کنه! یا پشت فرمونه یا ترک موتور نشسته و ...
خط کشیدن! این که کی کشید و کِی؟... نمی دونم! شاید یه کم اون ها... یه کم ما! ولی هر چی بود و هر چی هست، کاری کرده که الکی الکی یه چیزای خیلی ساده رو برا اونا ممنوع کرده، ممنوع که نه، سخت! خیلی از ماها هم نشستیم و از دور فقط بدشون رو می گیم!
مرز رو نمی دونم کی کشیده، ولی فکر کنم برا برداشتنش، خودشون باید یه یا علی بگن!
ته نوشت:
1.از لفظ آخوند خوشم نمیاد!... روحانی!
2. اگه همه ی روحانیای ما یه چیزی تو مایه های آقای اسکندری بودن، بازم این مرز می موند؟؟؟
3. من اگه جای مسئولای حوزه بودم، می گفتم طلاب گرامی ماهی یه بار زیر نور ماه و مارمولک رو باید ببینید!
4. پارسی بلاگ شدیدا و اساسا حالمان را گرفت تا این چند تا پست رو بذاریم! اگه غلط غلوط و اشکال در ارسال و اینا داره، عفو بفرمایید، که زیر سر پارسی جان است!!!





کلمات کلیدی :

6

ارسال‌کننده : در : 87/9/2 11:3 صبح

ژیگول و رپ، با موهای روغن زده و فرق های باز. با بچه های شهرک نفت مسابقه ی فوتبال داشتیم... وسطهای مسابقه حاج آقا اسکندری آمد. روی نیمکت جایی برایش باز کردیم.
نگاهی به ما کرد و نگاهی به تیم شهرک نفت. رفت و روی نیمکت آن ها نشست؛ عبایش را درآورد و با بوق بزرگی شروع کرد به تشویق کردن. همه هاج و واج بودند.
...
ژیگول و رپ، با موهای روغن زده و فرق های باز. بچه های شهرک نفت آمده بودند تشییع جنازه. همه هاج و واج بودند.
ته نوشت:
1. بایت تأخیر ببخشید، اینترنتم قطع بود!
2. تیکه هایی که نوشتم از کتاب«یادش» بود، نگاهی به زندگی حجت الاسلام دکتر اسکندری!




کلمات کلیدی :

5

ارسال‌کننده : در : 87/9/2 10:56 صبح

خانمم از دستش ذله شده بود. این شد که وروجک را با خودم آوردم مسجد. نشسته بود اخم هایش را هم توی هم کرده بود که مثلا«من از این که اومده م مسجد ناراحتم.»
...
خانمم گفت:« تو مسجد چی کار می کنی که این بچه چند روزه خودش با میل خودش بلند می شه دم غروب باهات میاد؟» این را که گفت فقط یاد اخم های روز اولش افتادم، باید دقت می کردم.
بین دو نماز بلند شد و رفت جلو، باز هم جلوتر تا پیش خود حاج آقا، چشم هایش را از پشت با دست گرفت . خواستم بلند شوم و جلویش را بگیرم که دیدم حاج آقا برگشت و دستش را گرفت و صورتش را بوسید. بعد هم شکلاتی به او داد، وروجک هم برگشت پیش خودم. شکلات های حاج آقا می آوردش مسجد!




کلمات کلیدی :

4

ارسال‌کننده : در : 87/9/2 10:51 صبح

عروسی که کردیم حاج آقا آمد و تبریک گفت. بعد هم گفت:« نمی روید مشهد؟ سفر اول متأهلی مشهد خیلی با حاله»
گفتم:« حاج آقا اتفاقا توی فکرمون بود ولی پول...»
گفت:« شما برو بلیط هواپیما بگیر، توی بهترین هتل مشهد هم اتاق بگیر اونو من حل می کنم.»
گفتم:«ولی...»
گفت:«پولش از یک جایی می آد که واسه همین کارهاست، ضمنا کسی موضوع رو نفهمه، حتی خاله ات.»
سفر اول متأهلی مشهد خیلی حال داد. فاکتور مخارج را که دادم، همه را پاره کرد و ریخت دور. پول را از جیبش داده بود.




کلمات کلیدی :

3

ارسال‌کننده : در : 87/9/2 10:49 صبح

دیشب و پریشب که آمده بود مسجد دستش سبز بود؛ امشب هم. پرسیدم حاج آقا چرا دستتون سبزه؟ لبحند همیشگی به خنده تبدیل شد و گفت:« خانمم یه عالمه سبزی خریده، گفتم بذار باشه خودم پاک کنم، خودم هم خردش می کنم، الان سه روزه مشغولم.»
گفتم:«حاج آقا شما هم؟!»
گفت:«مردی که توی خونه زن ذلیل نباشه که مرد نیست.»




کلمات کلیدی :

<      1   2   3   4   5   >>   >