سفارش تبلیغ
صبا ویژن

لباسای گشاد و در آرید

ارسال‌کننده : سایه ساروی در : 86/2/20 12:16 صبح

بنام دوست

لباسای گشاد رو ، در آرید بابا جون.......
نه بابا ،‏ با شما نبودم ، عزیز من شما چرا دارید در میارید........(چه فرصت طلب!!!!!! )
لطفا اونا که اندازشونه ، بذارن سر جاش بمونه.
با شمام ،  آقای  مدیر.......
آره با شمام سرپرست فلان اداره......
دقیقا درسته با خودتونم رییس جان ........
درسته با خودتم آقای مدیر....خانم مدیر فلان نهاد و مدرسه و اداره و .......
آره ، آفرین ، دقیقا با خودت بودم که گفتم : آقای وکیل و وزیر و معاون و مشاور و .....
خودتون و گفتم ، این لباسایی که پوشیدین و براتونم گشاده و فقط دست و پاتون توش گیر میکنه در آرید لطفا ، و خودتون رو اذیت نکنید.آره عزیزم در آرید.

(لباس مسئولیت ، گشادش به درد نمیخوره و دست و پاگیره بابا جون).




کلمات کلیدی :

آدامس کیلویی پنج هزار تومن

ارسال‌کننده : حامد احسان بخش در : 86/2/19 2:3 صبح

دیشب حین خرید رب گوجه و دوغ و ... چشمم افتاد به قیمت بعضی چیزها مثل آدامس و پفک و کیک... اشتباه نکنید قصد ندارم در مذمت اینها چیزی بنویسم. می خوام یک نمونه آدامس را معرفی کنم که کیلویی پنج هزار تومان به فروش می رسه. 
من فقط با یک نمونه آدامس داخلی و ارزان قیمت مثال می زنم، شما خودتون قیمت بقیه آدامس های داخلی و خارجی را حساب کنید... .
البته اصل آدامس چیز دیگه ای بوده، برای اینکه تبلیغ مفت و مضر نکرده باشیم نام اصلی آن را فیل تر D: کردیم.
این آدامس که هر بسته آن بیست گرم است به قیمت صد تومن فروخته می شه! یعنی اگر بخواهیم قیمت یک کیلو از آن را بدست بیاریم باید پنجاه را ضربدر صد کنیم که می شه پنج هزار تومن یعنی ما داریم برای هر کیلو از این آدامس پنج هزار تومن پول بی زبون رو می دیم. تازه این آدامس از نوع ارزون قیمته. حالا تصور کنید هر بسته از این آدامس بیست تومن گرون بشه، در مجموع هر کیلو از این آدامس هزار تومن گرون تر می شه!!
سئوال: چرا ما نسبت به گرونی مرغ که مثلا کیلویی هزار و پونصد تومن هست و بعد مثلا صد تومن اضافه می شه اعتراض می کنیم اما آدامس رو کیلویی پنج هزار تومن می خریم و اگر هم کیلویی هزار تومن گرون تر بشه هیچ اعتراضی نمی کنیم!

آدامس کیلویی پنج هزار تومان




کلمات کلیدی :

پاره آجر

ارسال‌کننده : در : 86/2/18 3:0 عصر

مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت.

 

ناگهان از بین دو اتو مبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه آجری به سمت او پرتاب کرد.

پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد.مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است.

به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد.پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو،جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخ دار به زمین افتاده بود جلب کند.

پسرک گفت: اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند.برادر بزرگم از روی صندلی چرخ دارش به زمین افتاد و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم.برای اینکه شما را متوقف کنم،ناچار شدم از پاره آجر استفاده کنم.

مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذرخواهی کرد؛برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به آرامی به راهش ادامه داد.

در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره آجر به سویتان پرتاب کنند!

خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند،اما بعضی وقت ها،زمانیکه ما وقت نداریم گوش کنیم،او مجبور می شود پاره آجری به سوی ما پرتاب کند.این انتخاب خودمان است که گوش کنیم یانه.

 منبع

 




کلمات کلیدی :

اثر بد گویی

ارسال‌کننده : در : 86/2/18 9:39 صبح

نبی اکرم (ص) فرمود : روزی عیسی (ع) به یحیی گفت اگر کسی در حق تو صفت بدی را بگوید که در تو باشد بدان آن گناهی است که به یاد تو آورده است . پس از آن گناه توبه و استغفار کن اگر هم در حق تو گناهی را که در تو نباشد بگویند بدان آن حسنه ای است که برای تو نوشته شده است . بی آنکه رنج و سختی بکشی

این داستانو تو یه سایت دیدم اینم آدرسش  دوست ندارم داستانهامو از جایی بدزدم . اگه کتاب خوندم میگم کدوم بود و صفحه چند اگه تو وبلاگ یا سایتی ببینم آدرس میذارم




کلمات کلیدی :

شباویزان

ارسال‌کننده : سایه ساروی در : 86/2/18 2:36 صبح

یا علی گفتیم و عشق آغاز گشت

با اجازه اساتید فن و بزرگواران حاشیه دست راست ما هم وارد این میدان شدیم.

باران همه شب سرشک غم ریزان است

شب مضطرب از وای شباویزان است

 چیزی به سحر نمانده برخیــز که صبح

در مطلع لبخنــــــــد سحر خیزان است

 فعلا اینو داشته باشید و تا نماز شباتون قضا نشده ، تا یه طعم شیرین دو دقیقه دیگه.
(یه دقیقه طلبم).




کلمات کلیدی :

درد دیفرانسیل

ارسال‌کننده : در : 86/2/16 3:0 عصر

اشک تراکتور
نگو که نمی‌بینی؛ اصلا نیازی به چشم و
به دیدن نیست . کافی‏ست کمی گوش کنی تا
بشنوی بغضی را که چند وقتی است راه اگزوزش
را گرفته است. شاید تمام آرزویش این باشد که
زبانش را بفهمی و شاید آرزوی تو هم. شاید.
اگر زبانش را می‏دانستی حتماً برایت می‏گفت. از روزهای اولی
که به مزرعه آمده بود. همان روزهایی که همه به‏ش حسادت
می‌کردند. برایت تعریف می‌کرد که بیشتر از آن‏که برای ارباب کار کند،
اسباب چشم و هم‏چشمی شده بود و برگ برنده ارباب در این بازی.
...............................................................
حیف که زبان هم را نمی‏فهمید؛ وگرنه سفره‏ی دل که نه! سفره‌ی
دیفرانسیلش را برایت باز می‏کرد و تو می‌دیدی که گاهی حتی ماشین‏ها هم
دیفرانسیل‏شان تنگ می‌شود برای روز‏هایی که به تنهایی کار چند گاو را انجام می‏داده‏اند.
دیفرانسل‏شان تنگ می‌شود برای آن‌همه سر و دست شکستن‏ها برای نوبتی که تشریف
ببرند سر زمین مش‏ممد یا مش‏قاسم که زمین‏شان را چنگ بزنند.
...............................................................
شاید هم یک آه بلندی می‏کشید و با بغض برایت می‏گفت. از وقتی که
اولین روغن سوزی‏ها شروع شده بودند‏. هرچند تازه اول بد‏بختی بوده‏.
ولی به هرحال اول‏های بدی‏ها همیشه بدترین زمان‏های بدی است‏.
حتی شاید اشکی پاک می‏کرد و می‏گفت که دیگر پیش کسی ارزشی ندارد.
انصاف هم داشته باشی، حقش نیست که سر جاده منتظر باشد؛ که شاید کسی
بیاید؛ که شاید زبانش را بفهمد؛ که شاید حوصله‏اش را داشته باشد؛ که درد دیفرانسیل
بشنود؛ که بلکه راه بغض اگزوزش باز شود‏. انصاف نیست‏.
...............................................................
هرچند اصلا به ما چه‏. ما آدم‌ها که هر قدر بزرگ‏تر و پیرتر می‌شویم عزیز تر هم‏ می‌شویم؛
ارزشمند‏تر هم می‌شویم؛ بی‌شتر هم تحویل‏مان می‏گیرند. ما آدمیم. زبان هم را خوب می‌فهمیم‏.




کلمات کلیدی :

نی نی کوچولو ، به من بگو خدا چه جوریه ؟ من داره یادم میره

ارسال‌کننده : در : 86/2/16 2:0 عصر

مدت زیادی از تولد برادر ساکی کوچولو نگذشته بود . ساکی مدام اصرار می کرد به پدر و مادرش که با نوزاد جدید تنهایش بگذارند
پدر و مادر می ترسیدند ساکی هم مثل بیشتر بچه های چهار پنج ساله به برادرش حسودی کند و بخواهد به او آسیبی برساند . این بود که جوابشان همیشه نه بود . اما در رفتار ساکی هیچ نشانی از حسادت دیده نمی شد ، با نوزاد مهربان بود و اصرارش هم برای تنها ماندن با او روز به روز بیشتر می شد ،‌ بالاخره پدر و مادرش تصمیم گرفتند موافقت کنند .
ساکی با خوشحالی به اتاق نوزاد رفت و در را پشت سرش بست . امالای در باز مانده بود و پدر و مادر کنجکاوش می توانستند مخفیانه نگاه کنند و بشنوند . آنها ساکی کوچولو را دیدند که آهسته به طرف برادر کوچکترش رفت. صورتش را روی صورت او گذاشت و به آرامی گفت : نی نی کوچولو ، به من بگو خدا چه جوریه ؟ من داره یادم میره !

آن میلمن



کلمات کلیدی :

همه بزرگترها این مطلب رو بخونن حتما ( و لطفا تا آخر امروز پست نذ

ارسال‌کننده : در : 86/2/16 8:7 صبح

سلام

من خیلی کوچکتر از اونم که بخوام تذکر بدم یا نصیحت کنم چون 13 سالمه شاید فکر کنن خیلی بچه ام اما اینطور نیست خیلی چیزهارو میفهمم

مثلا من میفهمم که فحش و توهین و تهمت و دروغ گناه کبیره هست

تعجب میکنم چه جوری بعضی بزرگترها اینکارو انجام میدن

اونوقت روشون میشه مارو نصیحت کنن؟؟؟

قضیه اون استاد دانشگاه رو تازه دیشب مامانم برام تعریف کرد

خیلی کار بدی کرده من بودم گریه م میگرفت چه برسه به یه دختر دانشجو

به نظر من اون استاد باید ادب بشه اما نه با فحش و توهین ؛چون اونوقت ما هم که فحش میدیم میشیم مثل خودش و لنگه خودش

تو کتابهای درسیمون خوندیم امام علی ع به بچه هاش سفارش کرد با قاتلش بد برخورد نکنن و فقط قصاصش کنن. این یعنی همون عمل کردن به قانونه دیگه نه؟

باید قانون ادبش کنه تا دیگه کسی جرات نکنه از این کارها  بکنه

چند تا جمله از کتاب کوچک نکته های زندگی براتون میذارم.

 

ادب قیمتی ندارد ؛ اما با آن همه چیز میتوان خرید

حرف حق زخم نمیزند

برای نفوذ کردن به دل دشمن ؛ اول خوب به حرفهایش گوش کن

به حقوق حریفت احترام بگذار

هرگز فراموش نکن چرا بوجود آمده ای

فاطیما

یا همون چند کیلو امیدواری 




کلمات کلیدی :

پیام بازرگانی میان برنامه!

ارسال‌کننده : در : 86/2/15 11:26 عصر

نه به این شوری شور، نه به اون بی نمکی!!!
جوگیری هم عالمی داره ها!!
دومین میخواد رکورد بزنه! 
همچنان متون زیر را بخونید.




کلمات کلیدی :

هتاکی و هکاکی..

ارسال‌کننده : سیدمحـمـدرضـافـخـری در : 86/2/15 1:40 عصر

بنام خدا
چند روز است که خبر جسارت یک استاد دانشگاه به یک خانم محجبه را شنیدم. هم متعجب شدم هم متاسف.
خب طبیعی است که برخوردها باید در یک روند منطقی و البته قاطعانه با این مسئله صورت بگیره، چه در سطح افکار عمومی و فعالان فرهنگی و اینترنتی و چه در سطح مسئولان وزارت علوم و قوه قضائیه.

اما یک خبر دیگه ساعاتی قبل دیدم مبنی بر تعیین جایزه برای هک سایت آن استاد جسارت کننده.
باید بگم، هر چه اظهار نظر و انتقاد منطقی در اینترنت و وبلاگها بر علیه این کار بی شرمانه و غیرقابل دفاع اون استاد دانشگاه انجام بشه، جا داره، اما هک سایت یک نفر، معنای دیگه ای میتونه داشته باشه.

 مگه یک مسلمان متعهد با غیرت، در مواجهه با این کار، هیچ حرکت منطقی و معقول دیگه ای نمی تونه داشته باشه که به آخرین و ضعیف ترین و بی تاثیرترین ، کاری که میشه انجام داد مباردت کنه؟

به نظر من ، این یک سنت غلط و خطرناکه که از همین اول باید جلوش گرفته بشه.

نفس این عمل یعنی هک کردن سایت یک شخصیت حقیقی نام و نشان دار، ولو هتاک به مقدسات اسلامی هم باشه، از دید قوانین رسمی کشور جرم هست. هرج و مرج و بی قانونی که نیست در این مملکت، که هر کی از راه برسه برای شکستن قفل درب منزل اون، جایزه تعیین کنه و علناً بزنه قفل در خونه یکی رو بشکنه و تصاحبش کنه، به این دلیل که فلان کار اشتباه رو انجام داده...

طراحان این کار آیا به این نیندیشیده اند که از دید یک ناظر بی طرف و بی اطلاع از قضایا، این کار یعنی حذف فیزیکی شکل و شمایل شخص، در صورتی که مخالفت ما با قیافه او و سایتش که نیست، با فکر و عمل اوست و در سایتش صرفاً معرفی او و آثارش هست و نه حتی تبلیغ فکر و این عمل هتاکانه او.

این کار، آدم رو به یاد شیشه شکستهای سینما و کتک کاری افراد در یکی دو دهه قبل،  میندازه که علاوه بر اینکه هیچ تاثیری در اصلاح اون روند نداشته به کارهای جسورانه تر افراد منجر شده و چهره بسیار بدی از بی منطقی و ناتوانی انجام دهندگان این کار در برخورد صحیح و اسلامی با مسائل داشته است.
حتی بعضی از اونائی که این کارها رو میکرده اند ویا حداقل معروف به سردسته گی این حرکتها بوده اند، حالا به این نتیجه درست و معقول و منطقی رسیده اند که از ابزار هنری مانند سینما برای بیان افکارشون استفاده کنند نه از ابزار چماق و سنگ و فحاشی فرهنگی ...
امیدوارم که طراحان این کار، تامل بیشتری در اصل کار و عواقب آن بکنند و سعی کنند با فضاسازی منطقی و مناسب
 با اینگونه قضایا برخورد کنند .




کلمات کلیدی :

<      1   2   3      >