ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/12/10 3:14 عصر
پس از سه هفته (سه هفته شد!!؟) تحمل سختی و شکنجه و فلان و بهمان به آغوش وبلاگ بازگشتیم!
نمی دونم در این مدتی که اینجا تعطیل بود، چطور باید سیل محبت ها و الطاف شما را جبران کنم!! خداوکیلی یکی اومد بگه چرا اینجا تعطیل شده؟ بنازم به این معرفتتون.
در هر حال در این مدت ایده ها و نظرات جالبی مطرح شد و حتی تصویب هم شد! ایده ی دخترانه- پسرانه وبلاگ. قرار بود سمت راست وبلاگ بشه برای خانم ها و سمت چپ وبلاگ هم برای آقایون. امکانات فنی و وبلاگی و بقیه چیزاش هم جور شده بود. اما در آخر نشد که بشه.
به هر حال با تهدید و کودتا و فحش و اشک و آه ما رو متقاعد کردند که با همون شیوهی قبلی برگردیم. خب بچه که زدن نداره، یه کلام میگفتید برگرد، ما هم برمیگشتیم دیگه.
برای موضوع این هفته باز خدمت میرسیم.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/11/15 3:13 صبح
خب از عشق زمینی و نظر فلاسفه و حکما و همه و همه گفته شد. حالا ما هم میاییم و یه نیم نگاه به نظرات روانشناسانه و کلمات قصارشون، در مورد عشق میندازیم.
*روانشناس ها عشق رو کاملا از وابستگی جدا می دونند. این رو ببینین(قابل توجه رائد)
از نگاه روانشناسانه، عشق فراتر از وابستگیه. و وابسته شدن یه انسان رو به یه فرد دیگه حتی تا مرز اینکه اگه از هم جدا بشن، باعث مرگ اون فرد بشه رو باز عشق نمی دونن و این رو وابستگی می دونند. مثل نوزادی که اگه از سینه مادر جدا بشه و اگر شیر مادر نباشه، میمیره. این در واقع وابستگی اون بچه به شیر مادره. نه عشق.عشق وابستگی نیست که با نبود معشوق ، فرد مردنی شود. اصلاً معشوقی که اکنون باشه و فردا نباشه ، چطور می تونه عشق ایجاد کنه، صرفاً یک نوع وابستگی میاره. و صد البته هنگام از بین رفتن هم تاثر و اندوه. آری عشق همیشه رو به تزاید است.
*نیاز به عشق و عشق گریزی
عشق ورزیدن تو انسان ها باعث کمال میشه. پس هر کس در آرزوی عشق ورزی و عشق ورزیده شدنه. بعضی افراد می ترسند عاشق بشن و فکر می کنند با عاشق شدن هویت شخص خودشون رو از دست می دهند. بعضی ذیگه تو ناخودآگاهشون، عشق ورزی رو ممنوع می کنند، چون فکر می کنند اینطوری مورد خیانت واقع می شوند. و برخی افراد به دلیل ناسازگاری های ناخودآگاه ، عشق ورزی رو در درون خود غیر ممکن می دونند. گه با کمک مشاور معمولا این موارد رفع میشه.
عشق از هرکجا شروع بشه، بسیار سیار و روانه. و همه آفرینش رو تو خودش جا میده. پس عشق در انحصار شی یا اشخاص نیست، که اونو از ما بگیره و ما رو تنها بذاره. با عشق، همه هستی تو وجود ماست. پس؛ از دست دادن هیچ چیز ، موجب کاستی در این بی نهایت عشق نمیشه. .( البته گفتم که: اینا رو جناب روانشناس فرموده ها، من هنوز تجربه نکردم و نمی دونم).
ارزش تو به اندازه آن چیزی است که به آن دل می بندی پس مواظب باش که به کمتر از بی نهایت عشق ، دلبسته نشوی.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/11/13 1:7 عصر
سلام
تا پارسی بلاگ پا برجاست من پستم رو بنویسم که معلوم نیست دیگه کی زیارت جمال وبلاگ نصیب ما بشه!
همون طور که بالا میبینید موضوع این هفته عشق زمینی هست. نظر به اینکه میدونستم همهی دوستان در زندگیشون بارها عشق الهی! را تجربه کردن دیگه گفتم یک بار هم که شده تواضع به خرج بدن و در مورد حسنیات!! و عیوبات!! و تجربیات!! این عشق بنویسند.
این هفته نویسنده های دومین:
1- شنبه: رائد
2-یکشنبه: سایه
3-دوشنبه: حامد
4-سه شنبه: زینب
5- چهارشنبه: سوتک
6-پنج شنبه: آسید محمدرضا فخری
7-جمعه: هیچ کس
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/11/10 5:55 عصر
در آن لحظه که گریه هایم را دیدی
چشم از رخ بی ریای من چیدی
ای فلک دست بر دلش زن
تا بفهمد گنه خود کرده را تدبیر نیست
پ.ن: نیمی من گفتم و نیمی جناب مولوی!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/11/10 5:50 عصر
می دونستی اشک گاهی از لبخند باارزش تره؟
چون لبخند رو به هر کسی می تونی هدیه کنی، اما اشک رو فقط برای کسی می ریزی که نمی خوای از دستش بدی!
پ.ن: من نگفتم!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/11/10 4:41 عصر
داخل اتاق شدم، همه جا تاریک بود. چراغ را روشن کردم. اطرافم به گونه ای شده بود که گویا عرصه بر من تنگ و تنگ تر می شد.
طاقت تحمل نداشتم. به همه چیز که نگاه می کردم با من حرف می زدند. دیوارها، لوازم اتاق، عروسک ها، چراغها و...همه و همه از غم سرشار شده بودند.
اشکهایشان را می دیدم که مرا در سختی دوری از او همراهی می کردند!
به کنار پنجره آمدم. آسمان هم طوری به هم ریخته شده بود که برای او، گریه را ترجیح می داد.
به زیر باران رفتم، قطرات چشمان آسمان را بر روی صورتم حس می کردم. اشکهای آسمان و اشکهای چشمانم، دست به دست هم دادند و با هم حرکت می کردند و آنقدر همدیگر را در آغوش فشردند که جوی ها، لبریز شدند.
دلم را که انبوهی از غم شده بود، سبکبال کردند. آری همین اشکها....
ولی اگر همه ی این جوی ها هم به هم بپیوندند و دریایی از اشک را ایجاد کنند باز هم فایده ای ندارد. همان آسمان او را با خود برد و برای رفتش نیز اشک ریخت!
آیا این انصاف بود؟!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/11/10 12:28 صبح
تا حالا حتما « اشک تمساح» را شنیدید!
من این عبارت رو چندین بار در کتابها دیدم و فقط از چند نفر هم شنیده بودم که در بین صحبتهاشون از این کلمه استفاده می کردند.
اما هیچ وقت معنیه واقعیه اونو نمی دونستم! اصلا معنیه ایی می تونه داشته باشه؟ آیا اشک تمساح واقعی است؟ یا فقط یک کلمه ی مستعار است و به چیزی تشبیه شده؟ و....
خیلی دوست دارم توی کامنتها به این موضوع بپردازیم.( البته شاید موضوع خیلی مهمی نباشد ولی خب دیدم موضوع هفته اشک و گریه و زاری و....این جور چیزا بود، منم فرصت رو غنیمت شمردم و سوالی رو که برام یه کمی مجهول بود، پرسیدم.)
پ.ن: من برای موضوع « ایده ی نو» نبودم ولی خب حالا یه ایده دارم( چون هنوز اون بالا عوض نشده بازم از فرصت استفاده می کنیم:دی!!)
ما می تونیم از هر چند تا پستی که هر نفر در طول روز موضوع همان هفته می گذاره؛ یکی از پست هامون رو طوری طرح کنیم که تقریبا به صورت سوالی باشه.( مثل این پست من!). مثلا سوالاتی رو که خودمون در ذهن داریم یا هر سوال دیگری رو، به گونه ای مطرح کنیم که به موضوع همون هفته مربوط باشه.
این طوری هم کامنتها افزایش می یابد و هم جناب مدیر خان به خواستشون می رسن( افزایش بازار کامنت...!)
( البته اگر کسی بیاد و در پاسخ به این سوال، با ما همکاری کنه!).
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/11/4 1:41 عصر
سلام
خواهران و برادران گرامی حاضر در وبلاگ
به درخواست دوستان که خواستند پست فصل الخطاب ارائه دهم باید بگویم:
ای بزرگواران وبلاگ دومین
سنگی در چاه افتاده و خواب پنبهدانهای دیده شده، شما چرا نگران میشوید؟
اکیدا از شما خواستارم به فکر درآوردن سنگ از چاه نباشید.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/10/29 7:56 عصر
سلام. یک سری تصاویر تبلیغات کشورهای خارج رو در وبلاگ می ذارم. به نظر من فوق العاده ایده های جذاب و تاثیر گذاری داره. شاید خدا خواست و ذهن شما هم کمی باز شد. البته تقریبا همه تصاویر گویاست ولی باز من برای اینکه در موقع پیری که به وبلاگ سر زدم یادم بیاد قضیه از چه قراره یه توضیحی براش می نویسم. حتما حتما ادامه مطلب رو نگاه کنید که اصل تبلیغات اونجاست.
فشنگ و سیگار هر دو کشنده هستند. فشنگ مرگ سریع و سیگار مرگ آرام.
تبلیغ هواپیما بر روی اتوبوس. به چرخ های مشترک هواپیما و اتوبوس دقت کنید.
تبلیغ نرم کنندهی مو
ادامه مطلب...
کلمات کلیدی :