ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/6/8 1:0 صبح
بسم الله
چطوری شروع کنم؟؟ درست نمیدونم ، میدونین آخه این چیزا یه کم رو میخواد گفتنش. من رو هم که همه میشناسن که خوب، در این قبیل موارد کم رو هستم.
بابا جون هر آدمی یه روز به دنیا میاد و یه روزم از دنیا میره. خوب من الان براتون یه خبر خوب دارم .
امروز تولد منه .....
ای بابا چرا داد میزنین ،چرا کتک میزنین. شما برام تولد گرفتین؟؟ اها یادم اومد!!
ببینین،این اعلام تولد از دو حال خرج نیست:یا راسته یا دروغ.
اگه راست باشه دو حالت داره: یا قبلی دروغ بوده و الان راسته. یا این راسته و قبلی دروغ( چی شد ؟ هردوش یکی شد!!).
اگه دروغم باشه باز دوحالت داره: یکی اینکه قبلی راسته و این دروغ و یکی دیگه اینکه الان اینی که داره اینا رو مینویسه، من نیستم . اگه اینی که داره اینا رو مینویسه من نیستم دو حالت داره : یکی اینکه یکی با من شوخیش گرفته . دویم اینکه ...............
هکیده شدم، به زبانی ساده یعنی: هک شدم.
اگه یکی با من شوخیش گرفته یه حالت داره و بس. اونم اینکه یکی با من شوخیش گرفته و خلاص.
اگه هک شده باشم ، باز دوحالت داره: یکی اینکه، خودم خودمو هک کردم. یکی دیگه اینکه هکم کردن. اگه خودم خودمو هک کرده باشم، باز دو حالت داره : یکی اینکه دور از جون مگه عقلم پریده؟؟ دویم اینکه، ای بابا مگه عقلم رو از دست دادم!!!
اگه هکم کرده باشن، باز دو حالت داره ، یکی اینکه تلافی اون هک کردنای کشکول پرس رو در آورده باشن. دویم مرتبه اینکه ......بعله هک شدم.
حالا این حرفا رو ول کنین و تولدم رو جشن بگیرین . آخه میدونین از این موقعیتها کمتر پیش میادها. از من گفتن.
پ.ن.
شما میدونین اینجا چه خبره؟؟
تولدمه ؟؟
من خودم، خودمم یا یکیه دیگه؟؟
اینجا هک شده؟؟
من که نفهمیدم اینجا چه خبره اما یحتمل دل خیلیا خنک رفته(به ضم ، خ و ن ، به لهجه مشهدی غلیظ) برا هک شدنه اینجا.
اصل نوشت
به تلافی تموم هک کردنای کشکول ، آقا ما هم دو روز اینجا رو هکوندیم تا طعم شیرینش رو به استادمون بچشانیم.
بعد التحریر:
ما کی هستیم؟؟؟ عجب سئوالایی میکنینا!!! مگه عقلم رو از دست دادم ، یا مگه جونم رو از سر راه آوردم. شما تولد رو بچسبین.
تازشم ، یحتمل خودم باشم و ایندفعه، خوش داشتم که مزه هک رو به خودم بچشونم، پس خیلی ذوق نکنین.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/6/7 2:39 عصر
مهدی (عج) یک باور است... مهدی برای من یعنی امید به آینده، مهدی برای من یعنی آفتابی بودن همهی روزها... مهدی برای من یعنی تمرین انتظار، مهدی برای من یعنی درک یک مفهوم
من آن شاخه گل نرگس را هرگز ندیدهام، مثل همهی کسانی که امروز در آرزوی ظهورش، فریاد اشتیاق برمیآورند... انتظار کشیدن برای او که هرگز ندیدهای، آنقدر سخت است که هیچ انسانی غیر از یک شیعهی واقعی نمیتواند درکش کند... اما... اما... اما...
اگر مهدی را ندیدهای و انتظارش را از اعماق وجود میکشی، آرام آرام یاد میگیری که مانند آن همشهری روشندلت باشی... آن روشندلی که هیچ آیهیی از وجود خالق را ندیده، اما هرجا را که مینگرد، عشق میبیند، آرامش میبیند و صفا !
عجیب نیست، دلانگیز نیست، فوقالعاده نیست...؟ اینکه بدانی در حضورت، از اهالی خاندان علی، هنوز کسی باقی مانده؟ کسی که دلیل عشق است؟
آفتاب پشت ابر... خدا کند که بیایی...
نوشتن در چنین روزی، بیاندازه سخت و دشوار است. آنانی که ارزش و جایگاه قلم را درک میکنند، میدانند که چه میگویم. روزی که در آن، یگانه بازماندهی خاندان علی و فاطمه، یک سال بر خزانهی عمر خود میافزیاد میشود، اما به "ظهور" که نه به "حضور" نزدیکتر میگردد، و حداقل اینگونه است باور ما... اگر باور داشته باشیم که او میآید، و اگر باور داشته باشیم که ظهور او، گامی است به سوی عدل جهانی، آرامش جهانی و هر آن مفهومی که برای آدمی، لذتبخش و به همان اندازه دستنیافتنی ب نظر میرسد...
ببخشید اگر نتوانستم پست جدیدی برای دو دقیقهی امروز بنویسم، و "خدا کند که بیایی..." اقتباسی بود از وبلاگ خودم. همانطور که گفتم، واقعاً سخت است بنویسی از آن وجودی که جهانی در انتظارش است و تو در این جهان سراسر انتظار، قطرهیی بیش نیستی...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/5/31 8:17 عصر
چرا نقد کردن بلد نیستیم و به جای بیان ایرادات و نقاط ضعف، بد و بیراه میگوییم و توهین میکنیم؟ چرا از پیشرفت دیگران حسرت میخوریم و سعی در حذف کردن رقبا داریم؟ چرا بزرگترهای خودمان را به لحاظ فکری و سطح تخریب میکنیم و همهی نیرومان را به کار میگیریم تا آنها را دلسرد و ناامید بسازیم؟ چرا وقتی نظر مخالف را میشنویم، گر میگیریم، چشمانمان را میبندیم و فریاد میزنیم؟ همهی این سوالات یک پاسخ دارد: ما مسلمان واقعی نیستیم!
آن چه نمازی است که بعدش دروغ و تهمت و افترا میآید؟ آن چه عزاداری و سینهزنی است که بعدش توهین و خشونت میآید؟ آن چه روزهیی است که به محض شکستنش، نگاه ناپاک و الفاظ زشت جاری بر زبان میآید؟ آن چه زکاتی است که بعد از پرداختنش، خبرچینی میآید و ناجوانمردی؟
اسلام دین پاکی، صلح و صفاست. اگر مسلمان واقعی باشیم، همدیگر را دوست خواهیم داشت. اگر مسلمان باشیم، برادر واقعی همدیگر خواهیم بود، ایرادات همدیگر را در خفا و به محترمانهترین شکل ممکن تذکر خواهیم داد، اگر مسلمان واقعی باشیم، در صلح زندگی میکنیم و در آرامش، اگر مسلمان واقعی باشیم، محبت میکنیم، غذای خوب میخوریم، کلام خوب بر زبان میرانیم، موسیقی خوب گوش میدهیم، طبیعت خوب را نگاه میکنیم و به منجی و مصلح جهانی فکر میکنیم... مسلمان واقعی، انسان کامل این جهان و آن جهان است. هر دو با هم. اگر مسلمان واقعی باشیم، در قنوت خواهیم خواند: رب اشرح لی صدری و یسر لی امری واحلل عقده من لسانی...
راستی شما در قنوتتان از آن وجود مطلق، چه درخواستی میکنید؟
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/5/29 1:37 عصر
اگه میخوای با چلچله//یه روزی همسفر بشی
باید ز راز عاشقی//همیشه باخبر بشی
تا آبی آسمونا//پرواز رو از سر بگیری
رو شونهی ماه بشینی//کبوتر سحر بشی
تو دشت خواب و خاطره//عطر گلا رو حس کنیم
یه شاخهی گل بچینیم//عاشق رهگذر بشیم
تو گلدون سپیده دم// یاس سپیدی بکاریم
واسه روزای عاشقی//از همه سادهتر بشیم...
وقتی حامد احسانبخش پیشنهاد داد که به جمع دلهای آسمانی وبلاگ دو دقیقه بپیوندم، کمی شک داشتم به اینکه آیا وقتش را دارم یا نه، تواناییاش را دارم یا نه، و اصلاً آیا لیاقتش را دارم یا نه؟ در چنین جمعهای گرم و زندگیبخشی که با نیروی عشق و اطمینان ادامهی حیات میدهند، باید با احتیاط هرچه تمامتر وارد شد، دلهای اینها به وسعت دریا و به گرمای آتش است، اما تنهایی صمیمانهیی دارند که اگر آرام آرام نیایی، چینی نازکش میشکند.
من میهمان جدید این جمع پرمهر و برنادلم. دعا کنید تا بتوانم زیباترین دودقیقهها را با شما تقسیم کنم!
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/5/20 1:8 عصر
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
اقرا باسم ربک الذی خلق، خلق الانسان من علق، اقرا و ربک الاکرم، الذی علم بالقلم، علم الانسان ما لم یعلم.
بعد از سه مرتبه پیامبر نیز با او خواند; بخوان به نام پروردگارت که آفرید. همان که انسان را از خون بسته ای خلق کرد. بخوان که پروردگارت از همه بزرگوارتر است، همان که به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه را نمی دانست، یاد داد.
تاریخ اسلام از روزی شروع می شود که مبعث نامیده می شود، حرکت از ظلمت به سوی نور.
بعثت پیامبر اکرم(ص) آغاز راهی است تا انسان از شرک، بی عدالتی، تبعیض، جهل و فساد بیرون آمده و به سوی توحید، معنویت، عدالت و کرامت حرکت کند.
این فضل و برکت الهى، براى انسانها در طول تاریخ است و همانطور که خداى متعال مکرر در قرآن کریم وعده فرموده است، ظهور این حقیقت براى آن است که بر زندگى بشر غالب بشود و زندگى را به رنگ و شکل خود در بیاورد. این حقیقت، محقق خواهد شد: «لیظهره علی الدّین کلّه».
واقعهى عظیم بعثت، با وجود گذشت قرنهاى متوالى و اظهار نظر متفکران و اندیشمندان عالم، همچنان شایسته و در خور تدقیق و تأمل از جوانب مختلف است. بعثت نبىّ اکرم(صلّی اللَّه علیه واله وسلّم) یک حرکت عظیم در تاریخ بشر و در راه نجات انسانها و تهذیب نفوس و ارواح و اخلاق بشر و مقابله با مشکلات و مصایبى بود که بشر در همهى دوران با آن روبهرو بوده و هنوز هم هست. همهى ادیان، مقابل با شر و فسادند و راه و صراط مستقیمى به سمت اهداف عالیه ایجاد مىکنند؛ ولى آیین مقدس اسلام این خصوصیت را دارد که یک نسخهى همیشگى است. براى همهى ادوار زندگى بشر، این نسخه کارساز است. (مقام معظم رهبری)
*عید مبعث بر تمامی مسلمانان جهان مبارک باد .
*این عید رو به خوانندگان و دومینی های عزیز، تبریک میگم.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/5/18 11:36 عصر
نه اینکه ستاره باشد و نورانی...، نه(!) اسمش ستاره است. شاید یک سیاره کوچک باشد... . هر چه ستاره ریز و درشت اطرفش هستند تلاش میکنند تا نورشان را با او تقسیم کنند. او اما اینگونه نیست. او همه نورها را برای خودش میخواهد. ستارهها را تا وقتی دوست دارد که سهمی از نورشان داشته باشد... .
این روزها آن ستاره(!) بیفروغ خوشحال از این است که یک ستاره دیگر را، از منظومه خارج کرده است، غافل از اینکه ستاره شکست خورده به هیچ چیز غیر از نوری که به او بخشیده فکر نمیکند... . به روزهایی که ساعتها با ستارهگان دیگر تلاش میکرد تا نور منظومه را هر چه بیشتر رونق ببخشد... .
راستی چرا ما انسانها گاهی اوقات اینگونهایم؟
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/5/13 1:25 صبح
_ چی شده،چرا اینقدر کلافه هستی؟
_ آخه قراره برم سربازی...
_ وای خوش به حالت...من خیلی دلم می خواست که میتونستم برم سربازی...ولی حیف که دخترا نمیتونن برن...
من نمیدونم این چه سریه که پسرا نمیخوان برن سربازی و اجبارا باید برن، و دخترا دوست دارن برن و نمیتونن برن...
پ.ن:شرمنده بابت این همه ننوشتن...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/5/9 11:15 صبح
سخنگوی وبلاگ طعم شیرین دو دقیقه لحظاتی پیش با انتشار اطلاعیهای، تصویر منتشر شده در یادداشت قبلی را کذب محض خواند و آن را یک حقه رایانه ای خواند .
به گزارش خبرگزاری کشکول پرس ، ممد دومینی سخنگوی وبلاگ طعم شیرین دو دقیقه، ضمن اعلام مونتاژی بودن این تصویر تصریح کرد: بدخواهان وبلاگ طعم شیرین دو دقیقه از آغاز شروع به کار این وبلاگ تا کنون برای تخریب چهره مقتدر و پرشور آن دست از کار نکشیده و تمام هم و غم خود را برای مخدوش جلوه دادن چهره های شاخص و محبوب وبلاگ به کار گماشته اند.
سخنگوی وبلاگ در بخش دیگری از سخنان خود با تاکید بر اینکه این قبیل اقدامات به نوعی تحرکات مخملی برای تعطیلی وبلاگ های پرمخاطب به حساب می رود، افزود: تمامی شواهد و قرائن حاکی از آن است که دشمنان این وبلاگ با اخذ پول های کلان از دول بیگانه می خواهند نوکری خود را بیش از پیش به اربابان خود ثابت کنند .
ممد دومینی در ادامه با یادآوری مونتاژی بودن تصویر فوق خاطرنشان کرد: به راحتی و بدون کوچکترین دقتی می توان به حقه های رایانه ای به کار رفته در این تصویر پی برد که از جمله آن می توان به این نکات اشاره کرد.
نکات فنی :
1- تصویر کودک در لحظه ای که در حال تخلیه املاح زاید بدن خود می باشد به شدت پرش دارد و با کیفیت بسیار نامطلبوبی نمایش داده می شود .
2- انگشتر در دستان کودک دیده نمی شود کما اینکه قبل از آن در هنگام عروسی پدر و مادر این کودک ، پدر کودک به مادرش حلقه ای هدیه کرده بود .
3- سطلی که برای تخلیه مواد زاید بدن کودک در نظر گرفته شده است ، سابقاً برای دوشیدن شیر به کار رفته بود که خود نشان دهنده مونتاژی بودن سطل نیز می باشد.
4- در بالای گهواره کودک نام اسماعیل زده شده در صورتی که در پائین تصویر نام علیرضا جلیلی فر به چشم می خورد .
5- دایره قرمز رنگی در قسمتی از تصویر دیده می شود که حاکی از آن است که بخشی از عکس ، از یک تصویر دیگر به این تصویر منتقل شده است و مونتاژی می باشد .
نکات کاراگاهی :
1- سطح زمین صاف و مسطح است حال آنکه در صورتی که قرار بود مایعی به آن سطل سرازیر شود می بایست حتما سطح زمین شیب دار می بود .بنابراین نتیجه می گیریم که هیچ انتقالی صورت نمی پذیرد .
2- کودک با چهره ای بسیار خونسرد و بی خیال در حال لالایی خواندن برای خود است و این در صورتی است که وی می بایست از شدت فشار وارده صورتش سرخ می گشت و با گزیدن لب های خود و این پا و اون پا کردن نشان میداد که کلیه هایش تحت فشار است .
3- در تصویر کاملا مشهود است که برخی نیروهای معلوم الحال با بستن دست و پاهای این کودک معصوم و متصل کردن آن به برق و شکنجه شدید روحی روانی آن ، در صدد گرفتن اعترافات مکتوب شده توسط خودشان و قرائت آن از طریق این عکس نموده اند .
4- با بررسی مستندات و مطالعه زندگینامه این کودک مشخص گردیده که پدرِ مادر بزرگِ عمه این کودک در زمان طفولیت خود بارها و بارها شلوار خود را نمناک نموده است. از این واقعه این نکته به اثبات می رسد که این خانواده جد اندر جد به این روش خود را تخلیه می کنند .
5- سن این کودک به بیش از 10 سال! میخورد و چطور ممکن است یک کودک ده ساله نتواند به محل مورد نظر رفته و اقدامات خود را انجام دهد .
وی در پایان ضمن حفظ آرامش در بین مخاطبان وبلاگ خواستار محاکمه قاطعانه با افراد خاطی گردید .
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/5/8 6:14 عصر
به زیباترین و گویاترین تیتر در مورد این عکس جایزه داده نمی شود .
ایرانی جنس ایرانی بخر.
از تولید به مصرف.
کودکان خودباور ایران زمین.
عاقبت شیطونی.
آخرین راه !!!
پی نوشت:
جناب غلامعلی خان در اعتکاف به سر می برند و بنده جور عکسشان را کشیدم . قطعا اگر خودشان بودند حسابی این پست هنری می شد .از عکس فوق مشخص است که از هر هنرمان ده انگشت می بارد .
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 86/4/28 1:0 عصر
خوب یادم هست، بحثم را در نخستین(!) نمایشگاه رسانههای دیجیتال، غرفه دفتر توسعه وبلاگ دینی با یکی از مخاطبان که ناشر کتاب کودک بود.
او از وضعیت اسفبار انتشار و استقبال کتاب کودک در جامعه میگفت و من از عرصه اینترنت و کمبود یا بهتر است بگویم نبود پایگاههای مناسب برای کودکان. از من میخواست، دفتر توسعه وبلاگ دینی پایگاه مناسبی در این زمینه راهاندازی کند. او البته الان دیگر با توضیحات من خوب میدانست که دفتر توسعه وبلاگ دینی کجاست و وظیفهاش چیست اما دوست داشت حداقل، حرف دلش را بزند.
در اواسط بحثمان که دیگر آش شلهقلمکار شدهبود و از هر دری سخنی، با یک کنایه فیالبداهه بحث را عوض کردم. گفتم: «این اواخر راه اندازی وبلاگ برای فرزندان توسط پدر و مادرها مد شده است».
و باز گفتم: «استقبال والدین از راهاندازی وبلاگ برای خصوصا نوزادان خود به حدی است که اگر یک سرویس وبلاگ با آدرس مثلا www.niniblog.com راهاندازی شود، کاربران بسیاری را به سمت خود خواهدکشاند».
آن روز این را به طعنه گفتم، اما بعدها یعنی تا امروز، به این فکر میکنم که آیا راه اندازی چنین وبلاگ هایی که نمونه هایش را در گوشه و کنار اینترنت می توان مشاهده کرد درست است یا نه؟ اصلا چنین کاری کمکی به فرهنگ و یا وبلاگستان فارسی می کند یا نه؟ یادمان باشد که ما باید برای هر نوشتهای دلیل و توجیه داشته باشیم. نظر شما چیست؟
.....................
پینوشت:
پن1: دیشب مهمان یکی از دوستان بودیم، برای فاطمه زیبا و کوچکشان اینجا مینویسند. عکس روبرو متعلق فاطمه کوچولوست.
راستی او در هر جلسه یاران معرفت هم شرکت میکند.
پن2: باز هم خاطرهاش زنده شد، کاش نمیشد و این لحظات آخر مهمانی را به کامم تلخ نمی کرد و... .
پن3: این یادداشت را سه روز قبل نوشتم؛ بنابر امر مدیریت محترم وبلاگ دو دقیقه جناب آقای احسانبخش مجبور(!) شدم نوشته را تا امروز از صفحه اول بردارم... به هر حال این وبلاگ است و حامد و سالی یک بار منظم شدنشان، آن هم دقیقا وقتی که من حس نوشتن دارم:D یا علی
کلمات کلیدی :