ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 88/4/24 11:9 صبح
شب و بی خوابی و بی مطلبی
در مورد موضوع عشق:
چند روزیه شعری سر زیونم افتاده
کسی را دوست میدارم ولی افسوس او هرگز نمیداند
نگاهش میکنم شاید بفهمد از نگاهم؛ ولی افسوس او هرگز نگاهم
را نمیفهمد!!اگه کسی بقیشو بلد بود بهم بگه لطفا.
خب رسیدیدم سر موضوع این هفته:
وقتی فهمیدم اولش جا خوردم و کمی ناراحت شدم ولی بعد همه
چیز تموم شد
خب دنیا محل دل کندنه دیگه؛ دل کندن از هر چیزی که دوستش داری
به نظر من باید ما بریم و جا رو بدیم به
جوونترها، ما دیگه الک خودمونم آویختیم.
البته باید اعتراف کنم که جمع خوب و با محبت و صمیمی بود و
خلاصه گلچینی بودیم که البته گل سرسبدش هم که مشخصه من بودم (تعریف از خود نباشه)
2 مین
دوحالت بیشتر نداره ،یا تعطیل میشه یا نمیشه. اگه اینجا تعطیل بشه که خب شده ، ولی
من فکر میکنم با همه سوتی ها و غیبت هایی که داشتیم هنوز جنبه و عرضه خوب اداره
کردنش رو داریم..
میتونیم اعتصاب غذا کنیم چطوره؟شما ها تا یه هفته غذا
نخورید تا ببینیم چی میشه. یا اینکه با رای همه به جای اقای احسانبخش من بشم مدیر جدید و اینجا رو اداره کنم ایشون رو هم
میتونیم دیگه راه ندیم.
روزی یه ساندیس هم میدم بهتون(متد جدید مدیریت)
جمع خیلی خوبی بود. دلم واسه همه لحظه هاش تنگ میشه.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 88/4/23 1:47 عصر
ئه! چه جالب، تعطیل شد؟ باز این مدیر برداشت سر خود یه کاری کرد ... خب آقا (خانم) خوش گذشت، خداحافظ
هان راستی قبلش چند مورد رو بگم ( البته می دونین من کوچکتر از اون هستم که بخوام حرفی داشته باشم، ولی ...) :
الان که نگاه می کنم می بینم من فقط 13 تا نوشتم، (با این 14تا)، اصلا روم نمیشه خدافظی کنم، بابا ما طفل صغیر حساب میشیم تو این وبلاگ.
بعد این که الان باز نگاه کردم دیدم زیر این طعم شیرین دو دقیقه نوشته حامد احسان بخش !! آقا یعنی چی؟ اصلا چه معنی میده؟ مگه این وبلاگ جمعی نیست؟ پس این اسم یعنی چی ؟ چرا باید اسم حامد اون بالا باشه و مثلا اسم سایه نباشه؟ کی جوابگوئه؟ نه دیگه واقعا بگو چرا، کاملا جدی ام من.
بعد این که این دیکتاتوری مدیر دومین به حمدلله پایان پذیرفت. تاریخ نشون داده سرنوشت همه ی دیکتاتورهای عالم تلخ خواهد بود. حالا در مورد حامد من دقت نکردم ببینم تلخ بوده یا نه. دوستان بررسی کنن ببینیم تاریخ درست نشون داده بوده یا نه؟
بعد این که از تک تک شما عزیزان که در این مدت به نوشته های حقیر عنایت داشتید، تشکر و قدردانی و سپاس گذاری می کنم.
بعد این که از تک تک شما عزیزان که در این مدت مزاحم شون می شدم با نوشته هام حلالیت می طلبم، اگر حرفی زدم جایی که به دوستی برخورد، یا باعث کدورت خاطرش شد همین جا رسما معذرت خواهی می کنم.
به خصوص این نوشته ی عشق که باعث شد زینب خانم رنجیده خاطر بشن. اگر دومین تعطیل نمی شد همیشه عذاب وجدان داشتم که باعث شدم یکی از نویسنده ها بره. مجددا از زینب خانم عذر می خوام. و البته از سایه خانم که به طور غیر مستقیم درگیر اون نوشته شدند.
بعد این که من خودم داشتم فکر می کردم هفته ی قبل که دومین باید کم کم تعطیل بشه !
و هر آغازی را پایانیست، در دنیای ماده.
خب دیگه بچه ها گریه و زاری بسه، پاشین اشک هاتونو پاک کنین، یه آبی به سر و صورتتون بزنین،درسته دومین تموم شد ولی من که هنوز هستم :)
کلمات کلیدی :
خداحافظی،
دیکتاتور،
دوست
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 88/4/22 12:55 عصر
"خداحافظی همیشه تلخه، مخصوصا از چیزی که بهش عادت کردی!"
نع، کلیشه ای تر از این نمی شود...
اصلا چرا دروغ! غریبه که نیستی. بگذار صادقانه بگویم."طعم شیرین دو دقیقه" همیشه برایم طعم ترش!و شیرین دو دقیقه بود. دومینی های نازنین دودقیقه از بیست و چهار ساعتِ 250 نفر را شیرین می کردند که من هم یکی از آن 250 نفر بودم. بعد تر ها که چیزکی نوشتم، حس مالکیت چند دونگ از این کلبه و هم خانگی با بزرگوارانی که -به هیچ وجه نمی خواهم خود را محروم از قلم زیبا و صادقانه شان تصور کنم- واقعا لذت بخش و دوست داشتنی بود.
دنیای وبلاگ و وبلاگ نویسی به شرط رعایت خیلی از ظرافت هاش دنیای بسیار زیبا و آرامش بخشی است.اما این را هم باید پذیرفت که هر چیزی هزینه ای دارد و باید دید در شرایط و موقعیت فعلی چیزی را که می خواهیم داشته باشیم و رها نکنیم ارزشش را دارد یا نه؟ بی شک واژه هایی با طعم قند و شکر و عسل که چاشنی دقایق مهمانانمان می شوند می توانند ارزش تحمل سختی ها و ماندن را داشته باشند!
تاریخ انقضا را ماییم که تعیین می کنیم. ای کاش میشد به تعویقش بی اندازیم.
*بدی های این زینب را حلال کنید...
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 88/4/20 11:4 صبح
مدتی بود که تصمیم به تعطیلی این وبلاگ داشتم. به نظرم عمر این وبلاگ از چندماه قبل به پایان رسیده بود، اما هر بار بنا به توصیهی دوستان بزرگوارم از این تصمیم صرفنظر میکردم.
اما اینبار به این قطعیت رسیدم که تاریخ انقضاء این وبلاگ به پایان رسیده و بهتره تعطیل بشه.
لازمه تشکر بکنم از این 50-60 نفری که در این حدود 3 سال عمر وبلاگ، با مطالب زیبا، جذاب و خواندنیشون اینجا رو به یکی از وبلاگهای پرمخاطب و معروف پارسیبلاگ تبدیل کردند. علیالخصوص سایهخانم ساروی که در این مدت دو سالی که با وبلاگ همکاری داشتند، بسیار بیش از شخص من برای اینجا زحمت کشیدند.
همچنین لازم میدونم قدردانی کنم از مهندس فخری دوست داشتنی که با تواضع کامل و محبتهای بیدریغشون همیشه یاریدهندهی ما بودن.
همینطور از بقیهی نویسندگان معاصر! همچون آقای فضل، آقا رائد، آقا اسماعیل، فاطیما خانم، زینب خانم، سلما خانم، سوتک خانم، کوثر خانم و همه نویسندگان قدیمی و همهی مهمانان عزیزی که اینجا رو با مطالب خودشون مزین میکردند از صمیم قلب تشکر کنم.
طبق آمار پارسی بلاگ این وبلاگ بیش از 820 یادداشت و 120 هزار بازدید داشته که جای تشکر از همهی نویسندگانی داره که اینجا رو وبلاگ خودشون میدونستند.
«طعم شیرین دو دقیقه» همچنان برای همهی نویسندگانی که تا به حال با قلم زیباشون اینجا رو به روز میکردند بازه و میتونند یادداشتهای خودشون رو قرار بدهند. اما رسمیت سابق رو نخواهد داشت.
یاعلی
حامد احسانبخش
بعد التحریر:
یکی از نویسندگان وبلاگ پیشنهاد داد که موضوع این هفته را بذاریم خداحافظی. چشم. موضوع این هفته: «خداحافظی» یا «طعم شیرین دو دقیقه از وبلاگ طعم شیرین دو دقیقه»
یکشنبه: رائد / دوشنبه: زینب / سهشنبه: اسماعیل/ چهارشنبه: سلما/ پنجشنبه: مهندس فخری/ جمعه: محمدهادی/ شنبه: فاطیما / یکشنبه: سوتک/ دوشنبه: کبری/ سهشنبه: کوثر/ چهارشنبه: مهمان هفته/ پنج شنبه: سایه/ جمعه: حامد!
کلمات کلیدی :
خداحافظی،
تعطیلی،
طعم شیرین دو دقیقه،
تشکر
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 88/4/16 4:33 عصر
بیشتر از اینکه خود دریا رو دوست داشته باشم چند بیتی رو دوست دارم که توش واژه «دریا» اومده:
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم // موجیم که آسودگی ما عدم ماست. ای بابا این که توش دریا نیست. چرا فکر میکردم دریا داره؟ بیخیال! موج وقتی باشه دریا هم هست دیگه.
امشب اگر مرگم رسد حرفی ندارم // «دریا» کمک کن تا بیابم ساحلم را. به جون بچهام یه روانپزشک الان بیاد این مطلب رو بخونه میگه نویسنده این متن هر چه سریعتر باید بستری بشه.
دلی دیرم چو مرغ پا شکسته // چو کشتی بر لب «دریا» نشسته. فکر کنم این باباطاهر بررهای بوده. «دیرم» دیگه چه صیغهایه؟
چو عاشق میشدم گفتم که بردم گوهر مقصود // ندانستم که این «دریا» چه موج خونفشان دارد. بدون شرح!
دیده را «دریا» نمودن، مردمک را غوصگر // اشک را مانند مروارید غلطان داشتن. این پروین اعتصامی عشق منه. کلا خیلی بهش علاقه دارم. کاش زنده بود میرفتم خواستگاریش اصلا. برای شادی روحش صلوات.
افاضات التهیه:
هفتهی پیش دریا بودم. خوشگذشت! خصوصا در جمع دومینیها!!
کلمات کلیدی : دریا، شعر
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 88/4/13 1:3 صبح
سلام به تمام دوستان و همکاران دو مینی و سلام به خوانندگان و بازدیدکننده گان بزرگوار دو مین که همیشه همراه ما هستند.
خب یه هفته دیگه شروع شد و باز در خدمت بچه ها هستیم.
موضوع این هفته رو میذاریم دریا ...
شنبه: سایه
یکشنبه: رائد
دوشنبه: سلما
سه شنبه: حامد
چهارشنبه:اسماعیل
پنجشنبه: فاطیما
جمعه: آقای فضل
ممنون. یا علی.
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 88/4/6 1:38 صبح
سلام!
لازم میدونم تشکر کنم از همهی اعضای بزرگوار وبلاگ که هفتهی پیش با اینکه دومین خیلی بی سر و صدا و بعد از یه ماه شروع به کار کرد اما همه زحمت کشیدن و به مانند سابق نذاشتن حتی یه روز هم اینجا بدون مطلب بمونه. به این میگن وبلاگ و به این میگن نویسنده. یاد بگیرید امریکاییهای اسکتبار جهانی پلید کثیف!!
موضوع این هفته رو بذاریم: «خوشا به حالت ای روستایی»
و خب طبیعتا مثل هر هفته باید بزرگواری کنند و این عزیزان زحمت نوشتن مطلب رو بکشند:
شنبه: اسماعیل/ یکشنبه: رائد/ دوشنبه: سایه/ سهشنبه: محمدهادی/ چهارشنبه: مهندس فخری/ پنجشنبه: فاطیما/ جمعه: مهمان هفته.
کلمات کلیدی :
خوشا به حالت ای روستایی
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 88/4/4 1:37 عصر
میگویم عشق یعنی چه؟
میگوید عشق یعنی بسیار کسی یا چیزی را دوست داشتن. میگوید عشق یعنی محبت شدید قلبی. میگوید عشق یعنی تعیین جایگاه ویژهای در قلبت برای یک نفر. میگوید عشق یعنی نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران.
میگویم نفهمیدم. بیشتر توضیح بده.
میگوید عشق یعنی اینکه حاضر باشی برای معشوقت، زندگیات را فدا کنی. میگوید عشق یعنی اینکه حاضر باشی برای رضایت معشوقت خودت را در معرض خطر قرار دهی. میگوید عشق یعنی اینکه حاضر باشی برای معشوقت از همهی داشتههایت بگذری.
میگویم باز هم نفهمیدم.
میگوید عشق یعنی اینکه وقتی ببینی معشوقت در خطر است دیگر هیچ چیز نبینی. جان و مال و زندگیات را بگذاری تا او را نجات دهی.
میگویم خب کمی فهمیدم عشق چیست. ولی نمیتوانم درکش کنم.
میگوید عشق یعنی این و این.
میگویم یعنی این دو عاشق هم بودهاند؟
میگوید همان بهتر که نفهمی عشق یعنی چه. آبروی عشق را بردی!
کلمات کلیدی :
عشق
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 88/3/30 1:12 صبح
روزها رو میشمارم. 1-2-3-4 ...30-31. این بود اون وبلاگی که قرار بود هر روز آپدیت بشه؟ این بود اون وبلاگی که قرار بود هر روز حرف جدیدی داشته باشه؟ اینکه به جای یه روز از یه ماه هم بیشتر شد.
حالا هر وقت ماهی رو از آب بگیری خیسه. چیز ببخشید؛ تازه است. بهانه هم که تا دلتون بخواد موجود. خب جو، جو انتخاباتی بود و من دوست نداشتم برای رفاقت های دو سه سالهی اینجا کدورتی پیش بیاد. الان هیچ کس از کسی دلگیری نداره. چه بهانهای از این بهتر؟
موضوع این هفته رو بذاریم: عین/ شین/ قاف. چطوره؟
و خب مثل همیشه بزرگواری کنند و بنویسند سروران همیشگی این وبلاگ:
شنبه: سایه / یکشنبه: رائد/ دوشنبه: زینب/ سه شنبه: مهندس فخری/ چهارشنبه: سلما/ پنج شنبه: حامد/ جمعه: اسماعیل
نوشته ها کمتر از 400 کلمه باشه دیگه. نیاز به گفتن که نیست؟
کلمات کلیدی :
ارسالکننده : حامد احسان بخش در : 88/2/26 12:17 صبح
باز هفته ای جدید و برنامه ای جدید آغاز شد، البته با یک تفاوت عمده.
این هفته برنامه ی جدید برای دو مین هست که فعلا لو نمیدم تا بعدا برای همه سورپرایز بشه.
فعلا تا همین اندازه در جریان باشید که همه این هفته با موضوع خط قرمز مینویسند و تا روز چهارشنبه ، لطف کرده و مطلب خودشون رو به این آدرس ارسال نمایند.
hamed5402@gmail.com
با تشکر از تمام دوستان، نویسنده های بزرگوار فراموش نکرده که سعی کنند مطالب زیر 400 کلمه باشه. از یک کلمه تا 400 کلمه میتوانند در خصوص موضوع هفته بنویسند و نهایت تا چهارشنبه ارسال نمایند.
خانمها: سایه ، زینب ، سلما ، فاطیما
آقایون: جناب فخری ، جناب فضل ، رائد عزیز ، اسماعیل که غایب شده و خودم.
یا علی.
کلمات کلیدی :